Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تا یه ذره سر کلاس وقت پیدا میکنم برای استراحت ذهنم پرواز میکنه میره اون دور دورا نمیفهمم چی میشه که یهو میفهمم تایم استراحت تموم شده!در این حد حواس پرت =)
یه صداهای عجیب غریبی منو بیخیال همه چی کردن،وقتی دراز میکشم اینگار از کف پاهام کم کم بی حس میشه و رفته رفته خوابم میبره متوجه نمیشم تا کجای بدنم این کرخی پیش میره اما واقعا معرکه س!شاید به خاطر ایمی پرامین باشه نمیدونم.
خیلی کار دارما خیلی ولی هیچکار نمیکنم!!!قبلا اگر 50 درصد کارارو انجام میدادم و بابت 50 درصد باقی مونده ش حرص میخوردم الان 1 درصد هم انجام نمیدم که واسه بقیه ش حرص بخورم.
وقتی موهامو رنگ میزنم اونقدر تحول تو حالم ایجاد میشه که اینگار از شوهرِ نداشته ام طلاق گرفتم و با یه ادم جدید ازدواج کردم،تحول لازمم.
دلتون میخواد کی بهتون زنگ بزنه؟بهم بگید.
۳۰ مهر ۹۷ ، ۲۲:۵۵
tahi :D

گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو،گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو!

۱۷ نظر ۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۹
tahi :D
اونقدر دلتنگم که اینگاری 183 ساله داخل یه غار تاریک زندگی کردم و آدم ندیدم.

۱۱ نظر ۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۸:۴۵
tahi :D
این روزا خیلی آشفته م آشفته و پریشون،از چهرم میباره غم رخنه کرده تو سلول سلولم تو وجودم تصور کنین کلی از وقتی که زیر چشمام چاله ایجاد شده بود میگذره و خوب شده بودم بازم برگشت. من دوسِت دارم درسته که این مِهر به این سادگیا ولم نمیکنه و بیشتر از این حرفا دمار از روزگارم در میاره اما مطمئنم این غما اگر نکُشَتَم آدمم میکنه ارزش آدما اندازه تایمیه که بهشون فکر میکنی خیلی با ارزشی‌،با ارزش بودن جذابه نه؟تو چی میفهمی از اینا =)
چند بار بهتون گفتم به واشنا بگید نگام کنه؟چندبار خودم بهش گفتم بهم نگا کنه؟قده تموم اونا ضرب در هزار و هشتصدو هشتادو شیش تا بار،دوستش دارم اما چه فایده؟قول میدم زود تمومش کنم.
چه قد زمان میبره یه منِ خیلی ب گ آ رفته تبدیل بشه به یه منِ ب گ آ رفته معمولی؟
۲۲ مهر ۹۷ ، ۲۱:۳۰
tahi :D

اصلا شرایط طوریه که نمیتونم بیان کنم!

بگم حالم بده؟دیگه تکراری شده.

مزخرف،دو روز از کلاسای هنرستان و یه جلسه کلاس زبان از دست دادم،سفر و گرما و حالِ بد.

واقعا از خورشید متنفرم خورشید باید وقتی من میرم خارج از خونه پشت کوه ها بمونه تا من کارم تموم شه بعد اجازه بگیره بیاد سرِجاش.

بابام دوست داشته اسم منو بذاره خورشید،اسم قشنگیه اما من گرما رو دوست ندارم.

دوتا کتاب خریدم که بعدا راجبشون حرف میزنم.

منو خاموش دنبال نکنین من میمیرم‌.

دلم میخواد با یکی دوست شم بذارمش تو کوله پشتیم حالم که بد شد از کوله بیارمش بیرون و بغلش کنم و رو شونه ش گریه کنم تا حدی که اون قسمت از لباسش خیس شه.

۲۱ مهر ۹۷ ، ۲۰:۱۵
tahi :D