Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ بهمن ۹۷ ، ۲۱:۴۵
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۰۰
tahi :D

من،من خودم گذاشتم تو طاقچه،هرازگاهی رد میشم یه نگاهی هم بهش میندازم،من تنهاس من خسته س من یه طوریه که اینگار باید خیلی استراحت بکنه تا از خاک خوردن توی طاقچه نجات پیدا کنه،منِ شما چطوره؟بهم بگید.

۲۰ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۰۲
tahi :D
من میام هی براتون از خستگی و بدبختی میگم و شماها هی به روی خودتون نمیارین،یادتونه خیلی وقت پیشا میگفتم ژینو همش منو از غر زدن وا میداره و یه طورای take it easy زندگیمه؟یادم نیست بهتون گفتم که اون رابطه تباه شد یا نه.اما الان یاد اون روابط افتادم،هیچ وقت به صورت جدی به قطع رابطه م با ژینو فکر نکرده بودم،در حقیقت این قطع ارتباط با تحول های خیلی بزرگی همگام شد و میتونم بگم واقعا همه چیمو بهم ریخت،احساس حقارتی که پرم کرده بود و دردی که همراه این پوچی حس میکردم مثال زدنی نیست.
دوست ندارم چیزی رو بزرگنمایی کنم،اونقدر بی حس هستم که نرم نگاه کنم ببینم راجب کوفتی ترین تابستون دنیا براتون نوشتم یا نه،اصلا یادم نیست،شاید اومدم اینجا از جنبه های مثبتش نوشتم!کسی چمیدونه اون موقع مقصودم چی بوده؟.
حال بدیام و با بی توجه ای شروع شد و با چارتا حرف چرت و پرت و **شعر بقیه به اوجش رسید،من ادم گوشی ای هستم؟نمیدونم،برای شما چه اهمیتی داره؟مهم عذابیه که از چندین طرف به صورت همزمان میکشیدم ولی سرپا بودم و تنها کاری که انجام میدادم و باعث میشد ضعفم بروز داده بشه گریه بود،گریه توی خلوت و تنهایی خودم.
غروری نسبت به این قضیه ندارم همین که تونستم یه رابطه ی نزدیکِ شاید دوستداشتنی رو تموم کنم برام بسه،وقتی بهش فکر میکنم نه تنها غروری توی وجودم نمیبینم بلکه خیلی سریع بینیم میسوزه و بعد اشکا جمع میشن توی چشمام.
امروز تولد ژینو و من نه تنها تبریک لفظی نگفتم بلکه به اعضا و جوارح بچه های نداشتمم نگرفتم نمیدونم چه حسی رو از این بابت تجربه کرده یا اصلا تجربه کرده یا نه،اون که مثل من تنها نبود که بفهمه چه حسی داره از هفت هشت طرفش دوست و اشنا میباره،اگر تجربه کرده باشه و عصبی شده باشه و درد کشیده باشه ده برابر دردی که کشیده دردی بوده که من کشیدم.
شاید تقصیر ژینو نیست که من ادم احساسی بودم و اوضاع زندگیم بهم ریخته بود،شاید اون نباید با من هیچ طرح دوستی ای میریخت،نمیدونم هرچی که هست الان برام اهمیتی نداره ولی غمش از دلم پاک نشده و پاک نمیشه مثل خیلی از غمای دیگه...
الان اگر بگم تولدت مبارک،دلم رضا نیست!به واشنا قسم که دلم رضا نیست!فکر کن چقدر یه ادم میتونه اذیت شده باشه که نتونه یه جمله ساده واسه کسی که اصلا معلوم نیست این صفحه رو بخونه یا نخونه،بنویسه،اون پیام فقط به حرمت روزایی که حس میکردم بهترین همراه دنیا رو دارم فرستاده شد.
دردِ امروز و دیروزم این درد نبوده و نیست،درد من چیز دیگس کاش میشد زودتر اون درد رو تموم کرد.
این همه خط تایپ کردم که بگم گریه کردم و میکنم؟نه،تایپ کردم که بگم واشنا منو از منگنه بیرون بیار لطفا.
۱۳ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۰۱
tahi :D
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و و
نوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس میکنم واقعا ارزششو داره که کل امتحاناتم رو خراب کنم!در این حد =)))
۰۵ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۲
tahi :D