Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

..."به یاد می آورم زمانی را که برایت ارزشمند بودم،نه اشتباه میکنم!مگر اصلا روزی برایت ارزش داشته ام؟به خاطر دارم لحظاتی که مرا میخواستی،نه اشتباه میکنم!مگر اصلا لحظه ای خواهان من بوده ای؟در خاطرات عاشقانه ای که باهم داشته ایم میپویم،نه اشتباه میکنم!مگر خاطره ی عاشقانه ای باهم داشته ایم؟"...

از ربکا میپرسم و میخواهم برایم بگوید دلیل این وصف های اشتباه چیست،ربکا لبخند میزند و آرام میگوید چه قدر بی رحمانه.

+چه قدر بی رحمانه؟همین؟دیوانه شدن آن هم در این زمان خیلی دلچسب است ربکا.

ربکا:ساعتی خواهد آمد که پُرز از دل تو نیز وَر انداخته شود.

۱۶ مهر ۹۷ ، ۱۹:۲۱
tahi :D

مگه میشه دلم برات تنگ نشه؟اما این دلیل نمیشه بازم تصمیم احمقانه ای بگیرم.

۱۵ مهر ۹۷ ، ۱۷:۲۲
tahi :D
اومدم بگم اصلا پایان کتاب جذاب نبود!
همیشه گفتم از اینکه مفصل یه کتاب نقد و بررسی کنم فراری م و ناتوان.
نوشته ها فقط برداشت من از کتابِ نه چیزی بیشتر؛
موضوع کتاب "زهیر"مربوطِ به یک نویسنده مشهور فرانسویِ که همسرش به طور ناگهانی ترکش کرده و شوهرش رو در سردرگمی قرار داده،توی کتاب تاجایی که به خاطر دارم اسمی از نویسنده برده نشد!و این باعث شد فکر کنم اتفاقات مربوط به خوده پائولوِ!
یه کتابِ پیچپیچی بود برای من D: خوب بود اما نه اونقدر که بگم برید و بخونیدش.
یه عکس کوچولو از متن کتاب با کیفیتی خیلی ناراحت کننده.
عصر میرم یه جایی،واشنا؟منو میبینی؟.
خوشحالم که به قولم عمل کردم.
۱۲ مهر ۹۷ ، ۱۳:۴۴
tahi :D
احساساتی که جدیدا بهم دست میده خیلی متفاوت تر شده،شاید عادت کردم نمیدونم اما دیگه از یکباره ایجاد شدن تغییرات ناراضی نیستم،شبیه یه گل مقاوم شدم،شاید مثال گل یکم خودخواهانه باشه اما واقعا منظورم زیبایی و ظرافتش نیست،گلی که رسیدگی خاصی بهش نمیشه و نه خاک خوبی داره نه نور مناسب دریافت میکنه و حتی دیر به دیر بهش آب میرسه،اما زنده س!
گل های زیادی داشتم،خیلی از اونها بارز حقیقی تشبیه من بودن؛
حالشون خوب بود بی اهمیتیهای من رو تحمل میکردن،اما یه روز که یادشون افتادم و رفتم تا از تشنگی درشون بیارم دیدم حسابی از مرگشون گذشته.
نمیخوام شبیه اون گلها باشم!
یه گل مقاوم بودن برام جذاب نیست.
حالم یه حالِ خیلی عجیبه نه خیلی خوبم نه خیلی بد،در خنثی ترین حالت.
امشب حدود 80 صفحه از کتاب"زهیر"خوندم،303 صفحه نسبتا ملموس رو دنبال کردم و یه مقدار مونده تا تموم بشه.
دو بار باهاش اشک ریختم،حالتی معنوی تر از اشک ریختن با کتاب مگه هست؟.
۱۰ مهر ۹۷ ، ۲۱:۰۸
tahi :D