2_3
جمعه, ۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۵ ب.ظ
همیشه واسه شروع پست دادن مشکل داشتم
مثلا میدونستم وسطش چی باید تایپ کنم یا اخرش اما اولش رو نه.
دیشب به اصرار های زیاد مادر مجبور شدم برم و توی مراسم هایی که اقوامش تدارک دیده بودن شرکت کنم
اونجا اونقدر زمان زیادی برای گریه کردن و ضجه زدن به مردم داده بودن که تونستم حدود 50 صفحه باقی مونده از کتاب "شیطان و دوشیزه پریم" رو بخونم.
کتاب خوبی بود و طبق معمول نتونستم عکس خوبی هنگام مطالعه ازش بگیرم
تنها بودن این مشکلات رو هم داره
نه یه همجنسِ همخونِ همخونهِ و همدل دارم نه یه همجنسِ همدل که همخونُ و همخونه نباشه
البته باز یه جنس مخالفِ همخونه و همدل که همخون نباشه هم ندارم
کلا تنهایی رو تجسم کنید تنها بودن نه از لحاظ جغرافیای زیست و اقلیم بلکه از لحاظ جغرافیای قلبی و روحی...