Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

0_0

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۳۹ ق.ظ

کتاب جذابی بود

موراکامی جذابه!سبک نوشته هاش جذابه!

فکر کنم اولین کتابیه که از موراکامی خوندم!

بعد از زلزله و بعد از تاریکی رو تهیه کردم که بخونم!ولی معلوم نیست دقیقا کی قراره بخونمشون.

دیروز در خیابان دختر صد درصد دلخواهم را دیدم.

ای کاش می توانستم با او حرف بزنم. فقط از خودم برایش می گفتم و از او درباره ی زندگی اش می پرسیدم. بعد از صحبت می توانستیم جایی ناهار بخوریم. شاید یکی از فیلم های وودی آلن را ببینیم و شاید کمی هم شانس آوردم.

فاصله مان از پنجاه قدم کمتر شده.نمی توانم پا پیش بگذارم و بااو حرف بزنم.در دست راستش پاکت سفید چروکیده ایست که تمبر ندارد.حتما برای یکی نامه نوشته است.از نگاه خواب آلودی که توی چشم هایش هست می توانم بفهمم تمام شب مشغول نوشتن نامه بوده است… چند قدم دیگر برمی دارم و برمیگردم.در میان جمعیت گم می شود.حالا دیگر یادم می آید چه باید به اومی گفتم.شاید گفت و گوی طولانی ای می شد…