Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۱۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش

دیروز یه سردرد بد داشتم و این چند روز اینقد گریه کردم که متوجه شدم چه قدر گریه روی روح و روان تاثیر میذاره

مدتی بود که وقتی عکس یا چهره کسیُ میدیدم میرفتم تو بَحرِش(به معنای عمیق شدن ،فرو رفتن در فکر و مهبوت شدن)

یعنی اینقدر دقت میکردم به اعضای صورتش که حد نداشت بیشتر توجه ام روی هم جنس ها بود

در ادامه ی این حالتم از ظاهر خودم بس رنجور بودم،از جنس موهام و اعضای صورتم و خلاصه از جلوی آینه پرش میزدم که خودمو نبینم

امروز نشستم فکر کردم گفتم آخه فرزندم دخترم چه مرگته تو!

فهمیدم که یه حساسیتی پیدا کردم که فکر میکنم چهره بقیه خیلی جذاب و خوبه و باید مثل اونا بشم.[ساده مطرح میکند]

حالا که مشکلم حل شده یه چیزای خوبی نظرم رو جلب کرد

ادمای این دنیا یا حداقل ادمایی که من دیدم از نظر ظاهر چند تا دسته بیشتر نمیشن که نمیتونم تعداد دقیق این دسته ها رو بگم اما در کل اکثر شبیه همن

مثلا شکل چشما و شکل دهن و ابروها و چیزای دیگه که وارد جزییات نمیشم

اره دیگه من خیلی دقیق و باهوشم،دلتون هم واسم تنگ میشه چون دارم میرم مسافرت :|

و یه چیز دیگه هم میخواستم بگم که خیلی خانم"میم_"رو دوست دارم،آره با توام،با خودِ تو :))

[فِیس صورت به شکل چشم ها باز و اَبروها بالا ست و با لبخندی از سر خودخواهی پنل را میبندد]

۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۵
tahi :D

به یک نفر که شبیهِ تو دلـربا باشد

هنوز مثلِ گذشته «نگار» می‌گویند

اگرچه در پیِ آهـو دویده‌ام چون شیر

به من اهالیِ جنگل، شکـار می گویند...!

#بهمنی

۶ نظر ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۴۸
tahi :D

اَی بدم میاد از اینا که فکر میکنن اگه از چرت و پرتای بقیه اسکی برن خیلی بامزه میشن اَی بدم میاد اَی.

لعنتیِ مادر پابلیک

اخه حرفای منم اسکی رفتن داره؟!

[سر به کیبورد میکوبد]

۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۲
tahi :D

هی مینویسم هی پاک میکنم

اینقدری که من مارکر و خرت و پرت دارم یکی که داره گرافیک میخونه نداره!فقط میخوام بدونم وقتی داشتم اینا رو میخریدم چه فکری راجب خودم کردم
اخه عزیزدلم تو که صدسالی یه بارم جزوه نمینویسی و تایپی هات صدبرابر دست نویس هات هستن چرا مارکر میخری؟!
هنوز تقریبا دوماه از تعطیلات مونده و من فقط سه تا کتاب غیر از کتابای مربوط به رشته ام خوندم و اون سه تا هم نصفه ان
وی تحت فشار کتاب های نیمه تموم له شد.[و همین طور کتاب های توی صف]
پریروز داشتم دنبال کارتم تو کمد میگشتم فاکتور پرینتر قبلی رو که 95/12/19 خریده بودم دیدم،کی باورش میشه که در پرینتره رو باز نکردم!
دیگه همت کردم بردم عوض کردم یه اپسون برداشتم به جاش،تنها عیبش اینه که هر سه روز حتما باید باهاش یه چیزی چاپ کرد مگرنه رنگش خشک میشه هدش به مخزن متصل عه و دیگه پِخ پِخ
از سفر که برگردم عکسای حاصل ازش رو به نمایش میذارم
تنها دغدغه ام اینه که چرا کسی نمیاد باهم بریم کتاب های جاوا و جاوا اسکریپت رو پس بدیم به کتابخونه آخه T_T
باید به یه چیزی همین الان اعتراف کنم؛
من یه دوست درست حسابی هم ندارم حتی یدونه(دوستهای راه دور همیشه بودن اما راه نزدیک،نه)
از نظر اجتماعی همیشه فعال بودم برخوردم با افراد شایسته بوده یعنی اکثر منو تایید میکنن
اما اینکه دوست نزدیکی ندارم یکی از نقص های زندگیمه
خیلی پست پرباری شد و در عین حال مزخرف :|
Gone is every joy and inspiration...
Tears are all I have to show
No consolation
All I can see is grief and gloom
Till the crack of doom
Oh, melancholy mood
Deep in the night I search for a trace
Of a lingering kiss, a warm embrace
...But love is a whimsy, as flimsy as lace
 
۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۹
tahi :D

نفسِ دیپ دیپ دیپ

هرچی بخوام تایپ کنم زیادیه

[به خودش و خلاقیت هایش میبالد-__-]

۹ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۲۰
tahi :D