Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۹۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

و بلاخره بعد از مدتی اثرهایی که تهیه کردم؛

مثل رودخانه روان_پائولو کوئلیو

مکتوب_پائولو کوئلیو

دومین مکتوب_پائولو کوئلیو

زهیر_پائولو کوئلیو

پدران،فرزندان و نوه ها_پائولو کوئلیو

کوه پنجم_پائولو کوئلیو

الف_پائولو کوئلیو

ساحره ی پورتوبلو_پائولو کوئلیو

مردی به نام اُوِه_فردریک بکمن

آیین دوستیابی_دیل کارنگی

وقتی نیچه گریست_اروین د.یالوم

به زودی "مکتوب" رو تموم میکنم و بهتون راجبش میگم!

۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۹:۰۰
tahi :D

آ

شروع تابستون گرررم همراه با تولد من و البته،کارآموزی!

پیر شدن جذابه و هدیه دادن و هدیه گرفتن حتی از پیر شدن هم جذاب تره!

کسب تجربه رو خیلی دوست دارم؛

همونطور که عذاب میکشیم و حس میکنیم بدبختانه ترین حالت ممکن رو داریم،داریم بزرگ میشیم!

به بهانه ی تولد برای خودم چند تا کتاب تهیه کردم،از فردا استارت میزنم.

۰۱ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۰
tahi :D

این عشق نیست!و بارها گفتم عاشق نیستم.

این دوستداشتنت هیچ کاری دست من نمیدهد جز اینکه هرازگاهی پاراگرافی از کتابی را باید دو یا چند بار بخوانم تا از تو دور شود مغز وامانده ام.

"زن در ریگ روان" رو چهار روز پیش شروع کردم و پری روز تمومش کردم.خیلی اتفاقی استارتش خورد یه انجمن کتابخوانی دعوتم کرد و شرکت کردم و خوندمش.البته خیلی زودتر از موعد تمومش کردم.باید 1 تیر شروع میشد و 14 تیر تموم. 
کاملا قابل تجسم بود لحظه به لحظه ش،شاید اگر قرار بود انتخابش کنم هیچ وقت نمیخوندمش،خوبی انجمن کتابخوانی به همینه.
وقتی از شن های پوشاننده حرف میزد خلقم تنگ میشد.
بوی عرق و نمک همش برام تداعی میشد.
چون اتفاقی شروعش کردم خودش رو تهیه نکردم و به pdf رو آوردم.
خوندن pdf من رو به خواب میبرد.
دیگه کتاب نخونده ای ندارم و تقریبا 3 تا هست که اونا از موراکامی هستن و سعی دارم بعدا بخونمشون.مدام خوندن از یه نویسنده رو دوست ندارم.
منتظر فرصتی برای تهیه کتاب هستم.
 
۲۷ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۵
tahi :D
از آبان 96 هی این کتاب رو میگیرم به دست که بخونم و نمیشد.
تلاش دوم،تلاش اولم خیلی خنده داره!با توجه به اینکه "نامه به فرزندی که هرگز زاده نشد"زودتر از"از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم"تموم شد.
بعد از ویس گوش خراشم (تلاش سوم) موراکامی اینگار که بگه:برو بمیر یعنی با این صدات.
رفتم و مُردم و کتاب رو بستم تا اینکه دیروز بازم از صفحه های 30 و خورده ای به بعد استارت زدم!
دیروز به طرز دیوانه واری تا 100 خوندم و شاید 120 خاطرم نیست!
و صبحه نزدیک به ظهر تمومش کردم و چه قدر چسبید!
من خیلی خیلی نوشته های موراکامی رو دوست دارم و این اثر یکم زیادی خاص بود.
من از دو بدم نمیاد اما دوستش هم ندارم،وقتی میدوم قلبم خیلی خیلی خیلی تند میزنه حتی اگه مسافت کم باشه،احتمالا به خاطر ناشی بودن در این زمینه س.
وقتی از دویدن در مسابقات حرف میزد حس خیلی عجیب غریبی داشتم نه خوشم میومد نه بدم میومد.
من موراکامی رو دوست دارم و اهل نقدش نیستم و بیشتر دوست دارم از کتابی که خوندم لذت ببرم و به نقصهاش از دید سطحی خودم فکر نکنم.
کتابی که من تهیه کردم نشر چشمه بود،و راستش من اونقدر غفلت کردم که حتی موقع خرید فکر میکردم که نویسنده منظورش از عنوان عدد دو باشه!
حتی فکرش رو هم نمیکردم که منظورش دویدن باشه :|
و بعد از خرید توی ماشین به جلدش دقت کردم و یه تصویر مات تار از یه دونده دیدم و تمام ذهنیتم تباه شد.
و برش هایی که از نگاه من جذاب بود؛
««وقتی پای دیگران در میان باشد،آدم همیشه میتواند یک توضیح مجاب کننده ارائه دهد ولی او نمیتواند سر خودش کلاه بگذارد»»1
««دیگران هر چه میخواهند،بگویند.چه اهمیتی دارد»»2
««مهم ترین نکته ای که در مدرسه یاد میگیریم آن ست که مهم ترین نکته ها را در مدرسه نمیتوان یاد گرفت»»3
««در یخچال را باز میکنید و میکوشید با خوراکی های به جا مانده غذایی خوب_یا حتا میتوان گفت ماهرانه_درست کنید.جز یک سیب درختی،یک پیاز،قدری پنیر و چند تخم مرغ چیز دیگری در یخچال پیدا نمیکنید ولی شکایتی ندارید،با هرچه دارید کارتان را راه می اندازید.آدم که پا به سن میگذارد یاد میگیرد با داشته هایش حتا خوشحال هم باشد.یکی از معدود مزیت های پیری همین است.»»4
««یکی از امتیازات کسانی که در جوانی تن به مرگ نسپرده اند نعمت پیر شدن است.»»5
««ای خدایی که احتمالا در آسمان هستی،آیا تقاضایی گران است که با اشاره ای به من پاسخ دهی؟اندکی رحمت،آیا توقعی گران است؟»»6
1 ص 23
2 ص 36
3 ص 56
4 ص 92
5 ص 123
6 ص 147
۲۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۵
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۵۹
tahi :D