Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۸۹ مطلب با موضوع «اینجوی تودی._.» ثبت شده است

حس عجیبی داره و فکر کنم بارها راجع بهش نوشتم یا حداقل عمیق فکر کردم!

واقعا حس خوبی نداره و بهت یاداوری میکنه که شرایط ثابت نیست و ثابت نخواهد بود و زندگی همینه! شاید قراره از این طریق چیزای زیادی یاد بگیرم و برای همینه که بلاتکلیفم؟

نمیدونم.

واشنا!

واشنای مهربونم، واشنای عزیزم توی سفر هم گریه کردم هم خندیدم، ترسیدم و خجالت کشیدم،خوشحال و غمگین شدم و در تمامی لحظات فقط تو بودی که من رو شنیدی بدون اینکه حرفی بزنم!

کمکم کن :)

۰ نظر ۲۹ مهر ۰۳ ، ۲۱:۳۴
tahi :D

با عین.الف اومدیم سفر، کارهای اداری داشتیم.

انگار که به خوبی پیش رفته و بابت همه چیز از واشنای مهربونم ممنونم، هوام رو همه جوره داشته و داره و نگاهم میکنه...

این مدت زیاد به ذهنم رسید که چطور من از اینجا سر در اوردم

اینجا برای من خیلی غریبه اما قراره یکم دیگه بیام و بمونم!

واشنا؟ میشه دلم رو آروم تر کنی؟

 

۰ نظر ۲۳ مهر ۰۳ ، ۱۶:۴۲
tahi :D

روی مبل انتظار آرایشگاه نشستم و دارم تایپ میکنم

دیروز من و عین.الف عقد کردیم، و چقدرررر زود میگذره همین چند وقت پیش بود که برای بار اول باغ ملی دیدمش...

زندگی روی دور تند و‌ امیدوارم دوتایی بتونیم دووم بیاریم و باهم مهربون باشیم

دوستش دارم.

این هم از این مرحله...

واشنا؟ قربون مهربونیت❤️

۲ نظر ۱۶ شهریور ۰۳ ، ۱۶:۲۱
tahi :D

احساس میکنم مدت زیادیه که نمیتونم بنویسم.

نه که از رنجم کم شده باشه ها! نه، فقط خیلی سرم شلوغ تره و همین جای شکر داره!

دلم میخواد ذهنم از آشفتگی بیرون بیاد و بتونم آروم باشم.

واشنا؟ تو خیلی بزرگی خیلی❤️

+امسال یادم نبود روز تولدم چیزی بنویسم، شاید چون جایی بودم که اینترنت وجود نداشت!

۱ نظر ۰۵ تیر ۰۳ ، ۲۰:۱۱
tahi :D

از عنوان مشخصه.

فعلا که فرازیم :) مواظبم باش واشنا.

۰ نظر ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۴۵
tahi :D