Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۹۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

شازده کوچولو پرسید : تو که هستی ؟ چه خوشگلی ! روباه گفت : من روباه هستم .

شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن .

من آنقدر غصه به دل دارم که نگو .

روباه گفت من نمی توانم با تو بازی کنم . مرا اهلی نکرده اند .

شازده کوچولو آهی کشید و گفت : ببخش ! اما پس از کمی تامل باز گفت : اهلی کردن یعنی چه ؟

روباه گفت : اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است اهلی کردن یعنی علاقه ایجاد کردن.


۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۰۳
tahi :D

هی مینویسم هی پاک میکنم

اینقدری که من مارکر و خرت و پرت دارم یکی که داره گرافیک میخونه نداره!فقط میخوام بدونم وقتی داشتم اینا رو میخریدم چه فکری راجب خودم کردم
اخه عزیزدلم تو که صدسالی یه بارم جزوه نمینویسی و تایپی هات صدبرابر دست نویس هات هستن چرا مارکر میخری؟!
هنوز تقریبا دوماه از تعطیلات مونده و من فقط سه تا کتاب غیر از کتابای مربوط به رشته ام خوندم و اون سه تا هم نصفه ان
وی تحت فشار کتاب های نیمه تموم له شد.[و همین طور کتاب های توی صف]
پریروز داشتم دنبال کارتم تو کمد میگشتم فاکتور پرینتر قبلی رو که 95/12/19 خریده بودم دیدم،کی باورش میشه که در پرینتره رو باز نکردم!
دیگه همت کردم بردم عوض کردم یه اپسون برداشتم به جاش،تنها عیبش اینه که هر سه روز حتما باید باهاش یه چیزی چاپ کرد مگرنه رنگش خشک میشه هدش به مخزن متصل عه و دیگه پِخ پِخ
از سفر که برگردم عکسای حاصل ازش رو به نمایش میذارم
تنها دغدغه ام اینه که چرا کسی نمیاد باهم بریم کتاب های جاوا و جاوا اسکریپت رو پس بدیم به کتابخونه آخه T_T
باید به یه چیزی همین الان اعتراف کنم؛
من یه دوست درست حسابی هم ندارم حتی یدونه(دوستهای راه دور همیشه بودن اما راه نزدیک،نه)
از نظر اجتماعی همیشه فعال بودم برخوردم با افراد شایسته بوده یعنی اکثر منو تایید میکنن
اما اینکه دوست نزدیکی ندارم یکی از نقص های زندگیمه
خیلی پست پرباری شد و در عین حال مزخرف :|
Gone is every joy and inspiration...
Tears are all I have to show
No consolation
All I can see is grief and gloom
Till the crack of doom
Oh, melancholy mood
Deep in the night I search for a trace
Of a lingering kiss, a warm embrace
...But love is a whimsy, as flimsy as lace
 
۰۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۹
tahi :D

زنی ثروت مند میشود و به شهرش بر میگردد و تنها انگیزه اش،تحقیر و نابودیه مردی ست که در جوانی،زن را از خود رانده بود.

تنها انگیزه ی زندگی اش،ازدواجش،و موفقیت مالی اش،میل او به انتقام از نخستین عشقش بود.

+و چه قدر هدف داشتن مهمه چه قـــــــدر!

#کتابخوری

#پائولو_کوئلیو

۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۶
tahi :D

یعنی هرچی میگن که قبل تابستون واسه تابستون تون برنامه نریزین راسته؛

کو کلاس ورزشیم؟

کو ادامه کلاس زبانم؟

کو کتابایی که تو لیست خریدن؟

کو کو کو اخه کو :|

تنها کاری که کردم اینه لنز خریدم و عقاید یک دلقک و که سه ماه پیش خریدم و نصفه خوندم هرچی هم میخوام ادامه اش بدم نمیتونم کتابی که دوست دارم بذارم زمین کلا دلسرد میشم،یهو خر شدم رفتم صفحه اخر؛

فهمیدم اخرش رفت ولگرد شد تو خیابون اعصابم خورد شد،یکی از بدترین عادتام همینه که خیلی سخت میتونم خودمو کنترل کنم نفهمم اخرش چی میشه یا باید بدونم خوشه!یا باید برم صفحه اخر تهش رو بدونم،و فراموش نکنیم که تا دلتون بخواد موزیک گوش دادم :|

میخوام دکور اتاق رو تغییر بدم اما نمیدونم چطوری تو نیم وجب جا دکور عوض کنم،خدایا یک عدد اتاق درن دشت به بنده عنایت فرما [آمین]

دوباره به نوشته ی "آلبرت هوبارد"در پست قبل اشاره میکنم که هرچی از من دیدید به درک که دیدید :|

وای خدا من چه قد صادقم *-*(اگه منو نمیشناسید و حرفام براتون گنگ عه چیز عجیبی نیست ولی اگه میخواید یکم بهتر بفهمید نوشته های قبل ترَم رو بخونید)

[یک اهنگ خوب را پلی میکند اما دلش نمی اید ان را برای شما آپلود کند]

۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۰:۵۸
tahi :D
یک دوست؛
کسی است که 
همه چیز را 
درباره شما می داند 
و هنوز 
به شما عشق می ورزد...
{آلبرت هوبارد}
چرا منو استخدام نمیکنن که کتابدار بشم T_T
چرا منو پولدار نمیکنه خدا T_T
معلوم نیست فازم چیه هی عر میزنم T_T
برق رفته بود نتونستم تحمل کنم واسه بعد از برق اومدن که عکس بگیرم
[زیرا این دفعه به خاطر شلوغ بودن صف افکار نه به چیزی می اندیشد نه اتفاقی برایش میوفتد و نه کاری میکند]
۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۰۳
tahi :D