حس عجیبی داره و فکر کنم بارها راجع بهش نوشتم یا حداقل عمیق فکر کردم!
واقعا حس خوبی نداره و بهت یاداوری میکنه که شرایط ثابت نیست و ثابت نخواهد بود و زندگی همینه! شاید قراره از این طریق چیزای زیادی یاد بگیرم و برای همینه که بلاتکلیفم؟
نمیدونم.
واشنا!
واشنای مهربونم، واشنای عزیزم توی سفر هم گریه کردم هم خندیدم، ترسیدم و خجالت کشیدم،خوشحال و غمگین شدم و در تمامی لحظات فقط تو بودی که من رو شنیدی بدون اینکه حرفی بزنم!
کمکم کن :)
۰ نظر
۲۹ مهر ۰۳ ، ۲۱:۳۴