
خب اول مراجعه کنید به خط اول پست "2_3"
خوندیدش؟!
خب؟واقعا الان چی بگم موقع شروع؟!
بلاخره کمر همت بستم و امروز رفتم و فتوشاپ ثبت نام کردم،فعلا واسه روزای یکشنبه و سه شنبه طرفای عصر
به احتمال زیاد ساعتش رو عوض کنم چون صبح های چهارشنبه کلاس دارم نمیتونم رسیدگی کنم به همه شون
واسه یه مرور کردن فکر میکنم کافی باشه
اونقدررر راه رفتم و دویدم که به بدترین شکل ممکن خسته ام
توی راه که میومدم سمت خونه داشتم به این فکر میکردم که چه قدر بده کسی تو خونه منتظرت نباشه؛قبلا که این دیالوگ رو میشنیدم به گوینده فحش میدادم میگفتم "بیشعور کمبود محبت داره ..."امروز دیگه خوب درکش کردم.
کتابام مونده و با تموم کردن"شیطان و دوشیزه پریم"اینگار با کتابام یه وداع تلخ کردم و رفتم به دور دست ها؛
تنها چیزی که در حال حاضر نیاز دارم اِراده س اِراده
"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"هی توی قفسه ام داد میزنه و میگه "تو خیلی تنبلی احمق!قرار بود من رو توی مرداد ماه تموم کنی!خیلی مادر ف**** بمیر عوضی دروغین!" اره من خیلی خستم و خول شدم و دقیقا زمانی که داشتم از شدت ضعف و سستی روی کاناپه پخش میشدم جلوی خودم رو گرفتم و خواستم فقط به خودم ثابت کنم مَنم که دستور میدم و این همه تایپ کردم و پست دادم!
آره شب بخیر آره از همین الان شب بخیر
زنی ثروت مند میشود و به شهرش بر میگردد و تنها انگیزه اش،تحقیر و نابودیه مردی ست که در جوانی،زن را از خود رانده بود.
تنها انگیزه ی زندگی اش،ازدواجش،و موفقیت مالی اش،میل او به انتقام از نخستین عشقش بود.
+و چه قدر هدف داشتن مهمه چه قـــــــدر!
#کتابخوری
#پائولو_کوئلیو