Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفر» ثبت شده است

با عین.الف اومدیم سفر، کارهای اداری داشتیم.

انگار که به خوبی پیش رفته و بابت همه چیز از واشنای مهربونم ممنونم، هوام رو همه جوره داشته و داره و نگاهم میکنه...

این مدت زیاد به ذهنم رسید که چطور من از اینجا سر در اوردم

اینجا برای من خیلی غریبه اما قراره یکم دیگه بیام و بمونم!

واشنا؟ میشه دلم رو آروم تر کنی؟

 

۰ نظر ۲۳ مهر ۰۳ ، ۱۶:۴۲
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۲۵
tahi :D
اومدم پنل و یهو ترس برم داشت،میخواستم پست قبلی رو ادیت کنم،حواسم نبود که تایم انتشارش رو واسه ساعت صفر امروز گذاشته بودم،امروز به خیلی چیزا فکر کردم،به اینکه کاش پستهایی که مربوط به کتابها میشد با اتفاقای چرت و پرتی که واسم افتاده و نوشتم قاطی نمیشدن.اما بعد یادم اومد هدف من از نوشتن توی این صفحه معرفی کتاب نیست،من قادر نیستم به خوبی اینکارو انجام بدم.
این هفته برای ن.ف پارت های یه سریال مزخرف ترکی رو جمع میکردم و فکر کنم وقت فردا رو هم بگیره.
دیروز و امروز مقداری از کتاب"کجا ممکن است پیدایش کنم"رو خوندم‌.
یک قسمت دیروز و دو قسمت امروز،دو قسمت باقی مونده که فکر نمیکنم امسال بتونم تمومش کنم،خیلی دوستداشتم امسال تمومش میکردم.
احتمالا مسافرت مون با تاخیر درست حسابی ای رو به رو بشه،وقتی میری مسافرت خونه ی مردم یه روزی میاد که اونا میان مسافرت خونه ی تو‌.
من افتضاح تر از همیشه مینویسم و نگاه های مهربون شما قلبمو عمیقا مفرح میکنه،آرزوی من برای شما و خودم جهت شروع سال پیش رو اینه که فکرای بیخود نکنیم و فکرای بیخود نکنیم و فکرای بیخود نکنیم.
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۱۸
tahi :D

از سفر نگم که خب خوب بود و قسمتی ازش اذیتم کرد

بعد از رسیدن به خونه حسابی حالم بد بود سردرد و تهوع و کلی حس بد...!

الان وضعیت بد نیست و خوبم،از پیام رسان های داخلی بگم براتون؛

واقعا چی راجبمون فکر کردن؟!

هیچی نگم بهتره!

۱۳ نظر ۱۳ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۰۰
tahi :D
و بازم سفر
امیددارم(دارم)که سفر خوبی باشه 
هنوز حتی یه دونه خرت و پرت هم جمع نکردم
کلی پروژه و درس هست که باید کامل کنم توی همین تعطیلات
امیدوارم گیاه هام توی مدتی که نیستم آسیب نبینن
"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"رو بیشتر از نیمه خوندم،حس ها و عواطف نویسنده چه قدر بامن هماهنگی داره و از این کلی لذت میبرم
باید بعد از سفر حسابی راجبش توضیح بدم.
"کوری" رو که از تهران خریده بودم،روز دوم فروردین هدیه ش کردم به داییم،چند بار دیده بودم که با بقیه راجب کتاب هایی که خونده حرف میزنه،حس کردم شاید هدیه بدی نباشه،و اول فروردین زادروزش بود و خب اون کتاب یه هدیه بود از طرف من.
در حالی که کوری رو هنوز نخوندم اون رو هدیه کردم و فکر میکنم باید حتما حتما تهیه ش کنم و در اولین فرصت بخونم.
قصد دارم توی سفر چند تا کتاب بخرم ولی هنوز کتابهای نیمه تموم و حتی کتاب های دست نخورده زیادی دارم.
اخیرا فکر کتابهای الکترونیکی خیلی توی سرمه ولی من دوست دارم کتاب رو لمسش کنم و شاید خیلی اینطور بد باشه.
امیدوارم یا باهاش کنار بیام یا تند تند بتونم کتاب بخرم و به نسخه های الکترونیکی ش اصلا توجه نکنم.

امروز 7 شهریور سالِ 1397،و من چند روز هست که متوجه شدم فراموش کردم بعد از تموم شدن کتابِ"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"راجبش بنوسم،امروز مینویسم و با اینکه از تموم کردن اون کتاب مدت زیادی میگذره اما خوب به خاطر دارم که همراهش چه قدر گریه کردم.
کتاب فوق العاده و غم ناکی بود.
بارها در حین خوندن خودم رو جای زن گذاشتم و به این فکر کردن اگر در اون موقعیت ها بودم چه میکردم.
پیشنهاد من به کسایی که سلیقه م میپسندن این کتاب هم ست.
۱۹ نظر ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۵۳
tahi :D