Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تنهایی» ثبت شده است

اومدم امروز به صورت مستقیم و جزئی دردودل کنیم،اون پاستیلا(sugarbearhair) بودن که یکی دو سال تو کف شون بودیم آبی رنگ بودن،خانومای خارجی اکثرشون تو پیج شون تبلیغشو کرده بودن!اینقدررر داغونم که امروز فهمیدم ویتامین مو هستن،میخورن که موشون تقویت شه!قیمتشم34.61$اگر اشتباه نکنم تا برسه به دستت از آمریکا یه چیزی حدود 700 هزارتومن(سرچ کنید بازم)میشه،کسی میخواد موهاشو تقویت کنه؟=)

جونم براتون بگه که bubble mask میخوام،یعنی خیلی وقته تو کفشم خصوصا اون مارک هنگ کنگی،این همه جذابیت اونم از یه برند بعیده.

نشستم دیروز و امروز خودمو کشتم و همش دنبال کارای هنرستان و کتاباش بودم،پیگیر تماس با مولف ها و چک کردن دائمی ایمیل،حالت تهوع گرفته بودم از تلفنم،اولِ اول هفته هم اولین امتحان پودمان!کلاس زبان هم که در جریانید فاینال،واشنا دره یه جایی رو یادش رفته ببنده این بدبختیا تند تند از بالا میوفتن قشنگگگ وسط زندگی ما.

خلاصه که اینطوره،امشب دونه آخر قرصِ ایمی پرامین خوردم و بسته ش انداختم بیرون،کائنات بهم رحم کنن،این روزا اینقدر غر زدم کف پام کاملا واسه چند دقیقه بی حس میشه،این وسط MS نگیرم خوبه.

۱۷ آبان ۹۷ ، ۲۰:۴۱
tahi :D

میدونی قدیما آدم ها اگه رازی داشتند که نمیخواستن کسی اونو بفهمه،چیکار میکردن؟از یه کوه بالا میرفتن،یه درخت پیدا میکردن،سوراخی توی اون درخت درست میکردن و رازشون رو داخل اون سوراخ نجوا میکردن.بعد با گِل،اون سوراخ رو می پوشوندن؛

این طوری دیگه هیچکس نمیتونست راز اونها را بفهمه...

زمانی،من عاشق زنی شدم.بعد از مدتی،اون رفت.من به 《2046》رفتم.فکر میکردم ممکنه اون،اونجا منتظرم باشه اما اونجا نبود.همیشه با خودم فکر میکنم که اونم منو دوست داشت یا نه؟اما این چیزیه که هرگز نخواهم فهمید‌‌...

شاید جواب این سوال،راز اون زن بوده؛

رازی که دیگه هیچکس نمیتونه بفهمه!

۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۱:۰۰
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۲
tahi :D
تا یه ذره سر کلاس وقت پیدا میکنم برای استراحت ذهنم پرواز میکنه میره اون دور دورا نمیفهمم چی میشه که یهو میفهمم تایم استراحت تموم شده!در این حد حواس پرت =)
یه صداهای عجیب غریبی منو بیخیال همه چی کردن،وقتی دراز میکشم اینگار از کف پاهام کم کم بی حس میشه و رفته رفته خوابم میبره متوجه نمیشم تا کجای بدنم این کرخی پیش میره اما واقعا معرکه س!شاید به خاطر ایمی پرامین باشه نمیدونم.
خیلی کار دارما خیلی ولی هیچکار نمیکنم!!!قبلا اگر 50 درصد کارارو انجام میدادم و بابت 50 درصد باقی مونده ش حرص میخوردم الان 1 درصد هم انجام نمیدم که واسه بقیه ش حرص بخورم.
وقتی موهامو رنگ میزنم اونقدر تحول تو حالم ایجاد میشه که اینگار از شوهرِ نداشته ام طلاق گرفتم و با یه ادم جدید ازدواج کردم،تحول لازمم.
دلتون میخواد کی بهتون زنگ بزنه؟بهم بگید.
۳۰ مهر ۹۷ ، ۲۲:۵۵
tahi :D

گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو،گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو!

۱۷ نظر ۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۹
tahi :D