هیچی
زندم و حالم خوبه و این کافیه :)
+عنوان برای واشنا.
هیچی
زندم و حالم خوبه و این کافیه :)
+عنوان برای واشنا.
صحبتی ندارم، جمعه شاید برام روز بزرگی باشه نمیدونم.
چیزی نمیخوام بگم بعدا حتما میام
درباره رهگذر عوضی پست قبل هم بگم که به حسام ایمان آوردم :)))))))))
واشنا تو همیشه بامن بودی و مواظبم، هیچ وقت تنهام نذار.
:)))))))) خیلی زود میگذره خیلی خیلی
هیچی ندارم بگم سالای پیش یادتون هست میومدم لیست کتابایی که توی اون سال خوندم مینوشتم؟؟؟ امسال نمیدونستم چی خوندم و چیکار کردم یعنی یه چیزایی حدس میزنم اما مطمئن نیستم، برای همین انجامش نمیدم.
ولی امسال بیشتر از هرسال دیگه ای شعر خوندم و کتاب شعر خریدم :)))) این قسمت از سالی که گذشت قشنگ بود.
دوستای بهتری پیدا کردم دوستایی که منو میفهمن و باهاشون حالم خیلی بهتره، دوستایی که حرفاشون اذیت کننده نیست و امیدوارم این دوستیها پایدارتر و عمیق تر از بقیه باشن.
امسال زیاد گریه کردم زیاد ناراحت بودم خیلی خیلی خیلی غصه خوردم سر خیلی چیزا اما الان دیگه گذشته فقط میخوام بگم امسال برای من سال سختی بود سال عجیبی بود سالی پر از استرس خشم غم و هزارتا مرض دیگه امیدوارم امیدوارم که سال پیش رو آدموار تر باشه :))))
بهارتون قشنگ.
حواسش هست بهم، میبینم چطور همه چیزو میذاره کنارهم و میچینه برام انگاری داره بهم یاد میده زندگی اینه! میدونم میدونم که سخته و راه طولانی...
واشنا رو میگم، اگر فکر اون تو سرم نبود چطور میتونستم اصلا؟ نمیشد.
روزایی که حالم بده با خودم میگم چرا؟ چرا باید اینطور باشه خط زندگیم؟ اما میدونی، واشنا چیزایی رو بهم داد که قبلا ازش میخواستم و الان دارمشون و یادم رفته!
کم مینویسم اما چیزی عوض نشده زندگی توی دی بهمن جریان داشت، و در اسفند و فروردین جریان داره فقط مهم اینه که تو حالت چطوره؟
یادمه چندماه پیش که خریدمش شوق خوندنش خیلی زیاد بود،همون روز هم حدود 70 صفحه ازش خوندم و واقعا از انتخابم راضی بودم؛
اسم کلیشه ای و عجیب، چیزیه که برای قضاوت یک کتاب مناسب و کافی نیست.
یکی از دوستام در شرف جدایی بود و خیلی عذاب میکشید دوست نداشتم ناراحتیشو ببینم و میدونستم که حس پوچی و حقارت وجودش رو پر کرده، وقتی مردی به سادگی کنارت میذاره و اصلا بهت اهمیت نمیده، کسی که فکر میکردی قراره تا اخر عمرت کنارت بمونه؛
خب میدونی زود خودت رو باختی و دلبسته ی ادم اشتباهی شدی انتخابت غلط بوده... اینا همش باعث میشه رنج بکشی.
رنج کشیدن قویت میکنه اما یه ادم قوی خسته.
به هر صورت فکر کردم شاید این کتاب کمکش کنه بتونه خودش رو جمع کنه.
نمیدونم من تاحالا توی اینطور شرایط احساسی قرار نگرفتم اما چیزای شبیه به این با کتاب برام خنثی شدن،احتمال دادم میتونه کمک بزرگی بهش بکنه اما در کمال ناباوری اون حتی بیشتر از سه صفحه هم نخونده بود و خب میگفت اصلا نمیتونه بخونه.
عجیب بود برام عجیب تر از هرچیزی، بشینی به یه نفر یه نصیحت بلند بالا بکنی اما بعدش بفهمی توی گوشاش هندزفری بوده حس میکنی خودت احمقی.
شاید منم اگر جای اون بودم نیاز داشتم برای احساس هدر رفته ی خودم عزاداری کنم و بعدش سعی کنم خودمو بکشم بیرون و نجات بدم.
هیچی تمام هدفم این بود که بگم قرض دادن کتاب به اون باعث شد خودم کامل نخونمش و وقفه بزرگی افتاد.
پریروز نشستم و از اول شروع کردم به خوندنش و دیشب تمومش کردم کتاب "زنان زیرک" کم حجم اما پر از نکته است.
حدود 230 صفحه پر از نکته و نصیحت و تجربه ی مردم، نمیتونه الگو باشه چون ادما کلییی باهم تفاوت دارن و یه نسخه برای همه جواب نیست!
امیدوارم همه مون بتونیم راه درست رو توی رابطه هامون بریم، از خطاهای گذشته درس بگیریم و کمتر دچار اندوه بشیم...