Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۲۴۹ مطلب با موضوع «توییت ~/» ثبت شده است

با وجود اتفاقایی که اخیرا افتاده واقعا چیزی برای گفتن نمیمونه!

کامنتاتون همیشه حال منو خوب کرده،یه نمونه بامزه و عجیبش؛

اون دوست ناشناسی که بدون هیچ راه ارتباطی برای بنده چیزی شبیه اینکه "دریک روز سه تا امتحان داره و چیزی نخونده ولی همه رو پاس میکنه"نوشته.

"شخص شخیص" تو قوی و محکمی،اگر راه ارتباطی هم داشتی بهتر بود =)

۲۱ دی ۹۸ ، ۰۵:۰۱
tahi :D

شاید فکر کنید این پست از قبل روی حالت انتشار در اینده قرار گرفته و ساعت سه شب منتشر شده! اما در حقیقت من بیدارم و خیلی خسته و بهم ریخته و کسل،پلک چشم راستم میپره و هردو چشمم میسوزه کمرم درد میکنه و دلم میخواد جوری خودمو تو پتو بپیچم که اگر کسی از بیرون اومد فکر کنه ی جانور بی مهره که تازه خلق شده اون زیر خوابیده.

من خیلی ادم سمجی هستم،این چیزی نیست که همیشه صدق کنه اما گاهی وقتا  این خصوصیت رو در خودم میبینم.مثلا همین امشب که رو به مرگم از خستگی اما دست نمیکشم که سیستم خاموش کنم.به زودی امتحانات ترم شروع میشن و میشه گفت همین الان هم شروع شدن و من شدیدا احساس ترس میکنم.شاید دلیل اصلی که امشب این همه خودمو خجالت زده کرده و نمیذارم که استراحت کنم و دارم sql server و visual studio رو از اول نصب میکنم همین باشه.

بیشتر از هرچیزی دلم میخواد خوب عمل کنم.

برام بگید اوضاع این روزای شما چه شکلیه؟

۱۲ دی ۹۸ ، ۰۳:۳۵
tahi :D

یادم نیست سال پیش این موقع رو!

دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...

معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.

شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیاز دارم و الان مثل یه بچه که از شیر گرفتنش و دیگه نباید سینه ی مادرش مک بزنه پریشونم و آشفته!حالا اگر صد نفر بیان بگن کوچولو این روند زندگی توعه این یه "باید"توی سرنوشت توعه،مگه بچه هه میفهمه؟نه باید بیان فلفلی چیزی بزنن به اون چیزی که میخواد تا یه زخمی بخوره و ازش متنفر شه.

شاید بعد از اینکه "باید"های زندگی منو گذاشتن سرجاش یادشون رفت به چیزایی که از دست دادم فلفل بزنن نمیدونم.

حدود شش روز دیگه تولد یکی از "باید نباشه های زندگیمه"و من خیلی دلم میخواست آرشیو عکسایی که ازش دارم براش زیپ کنم و بفرستم و یه تبریک هم بگم.

اما بعدا که فکر کردم دیدم حاجی کجای کاری طرف از روی حس ترحمی که داشته اومده یه پیامی داده یه تبریکی گفته که سوز ب دلت نیاد بیشتر از این چرا میخوای هم خودتو اذیت کنی هم باز ترحم بخری؟.

خلاصه که منصرف شدم و میدونم امکان نداره اینجا رو بخونه برای همین توی این پست نکبت با زشتی تمام و پوزش؛بهش تبریک میگم بزرگ شدنش رو =) 

کاش عاقل شم همین.

۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۰
tahi :D

گاهی اوقات خیلی ادم توداری میشم،خودمو نگه میدارم چه سخت میگذره اون تایم اخه میدونین من از اون ادمام که باید گریه کنم تا حالم خوب شه باید حرفامو بزنم تا راحت شم اون وقت اگر هیچی نگم و بق کنم یه گوشه بدترین تنبیهِ برام.

ادما از اینکه بشینن رو کاناپه شون و فیلم مورد علاقه شون ببینن بیشتر لذت میبرن تا اینکه بخوان روی یه مبل استخونی مجلسی خشک بشینن و خیره شن به رو میزی و پایه های میز ...

این خیلی واضحه.

یکم با خودتون مهربون باشید کسی به غیر خودتون نگران تون نیست کسی قد خودتون نمیتونه دوست تون داشته باشه کسی موندگار نیست.همه یه جایی میگن *و*ل*ش.

از اینکه بخوایم خودمونو بذاریم‌جای بقیه خوشمون نمیاد سختمونه به بقیه هم حق بدیم،از کنار این حرفا ساده رد میشیم اما راستش بهش میگن بی رحمی.

۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۰:۱۵
tahi :D

یه عالم غریبه به فکر منن

تو که اشنایی حواست کجاست؟

چجوری بگم اینکه با من بده

یه عمره که با درد من اشناست

چجوری بگم این امید منه

تموم وجودم گرفتارشه

میخوام زیر و رو،رو بدوزم به هم

اگه یک نفر فکر ازارشه!

_علیرضا آذر

۲۸ آبان ۹۸ ، ۲۲:۲۲
tahi :D