Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۸۹ مطلب با موضوع «اینجوی تودی._.» ثبت شده است

.

حواسش هست بهم، میبینم چطور همه چیزو میذاره کنارهم و میچینه برام انگاری داره بهم یاد میده زندگی اینه! میدونم میدونم که سخته و راه طولانی...

واشنا رو میگم، اگر فکر اون تو سرم نبود چطور میتونستم اصلا؟ نمیشد.

روزایی که حالم بده با خودم میگم چرا؟ چرا باید اینطور باشه خط زندگیم؟ اما میدونی، واشنا چیزایی رو بهم داد که قبلا ازش میخواستم و الان دارمشون و یادم رفته!

کم مینویسم اما چیزی عوض نشده زندگی توی دی بهمن جریان داشت، و در اسفند و فروردین جریان داره فقط مهم اینه که تو حالت چطوره؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۰
tahi :D

.

خط اخر پست قبل.

۰ نظر ۰۸ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۵۹
tahi :D

سلام 

دی ماه عجیبی داشتم عجیب تر از هرچیزی که فکرش بکنید پر از اسباب کشی، خستگی، کار ، فقر، عصبانیت، سردرگمی و غم.

سردرگم، غمگین و ناراحت از اینکه نمیتونم خوب تصمیم بگیرم یا احساس میکنم که نمیتونم.

عصبانی و پر از خشم چون فکر میکنم کنترلی روی اوضاع ندارم.

فقر که توضیحی نداره.

کار کار کار کار کار چیزی که از وقتی فهمیدم پول چیه دارم انجامش میدم، بخاطر فعالیتهای کوچیک و بزرگم شرمنده نیستم من اگر الان نگرشم این شکلیه چه خوب چه بد بخاطر اشتیاق به مستقل شدن بوده و بس.

خستگی که ناشی از کار و بدبختیای همراهش هست.

اسباب کشی هم مشخصه.

زندگی همینه واقعا همینه، همین شکلیه یه ماه هر روز از خواب پا میشی با آلارم و میری سرکار توی راه آسمون آبی رو میبینی و یادت میره داری کجا میری و کی هستی.

وقتایی که صبح زود پا نمیشدم و برنامه ای برای روزم نداشتم یادم نمیاد!

از واشنا نه مرخصی میخوام نه گله دارم.

واشنا همین که بهم نگاه میکنی همین که میدونم پشتمی و حواست بهم هست برام کافیه  دوستت دارم مثل همیشه خودت درستش کن.

۲۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۱۹
tahi :D

اینقدر ننوشتم که اصلا نمیدونم چی میتونم بنویسم! همه چیز خیلی پیچیده س خیلی...

فقط برای اینکه یادم بمونه زندگی توی آذر هم جریان داشت.

۰۸ آذر ۰۰ ، ۱۳:۴۷
tahi :D

خب سلام نوشتن با فکر کردن خیلی فرق داره خیلی.

انگار باید از اونجایی بگم که ترم پنج برام یکم دیر تر شروع میشه، ترم پنجی که یه جورایی اسمش ترم یک.

نمیدونم راجب ترک کار چیزی اینجا گفتم یا نه اما به هر صورت با تموم شدن تعطیلات تابستونی منم کارم تموم کردم.

اولاش تو خونه بودم و درگیر یه سری پروژه بعدم که کارای چیپ مزخرف فارغ التحصیلی و در ادامه ثبت نام مجدد ... می دونید راستش خیلی عذاب آوره  به هر صورت تموم شد.

یه چندتا مقاله غیر مرتبط به رشتم نوشتم و خب جواب هم داد اما انگار به اسم خودم ثبت نشدن :))))) ولی نشون از این داره که اونقدرام بد نبودن.

امشب حال عجیبی داشتم آشفته و ناراحت چه خوبه که اینجا و واشنا رو دارم ...

میدونم میدونم حواست بهم هست میدونم واشنا تو قلبم همیشه دارمت❤

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۷
tahi :D