Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

ده روزی از سال جدید میگذره و امروز گوشه اتاق نشستم و دارم فکر میکنم.

چند روز سفر بودم به اندازه ۳ ماه فکر کردم، چرا؟ چون روزای آخرِ سالِ پیش،خیلی بد بود خیلی خیلی بد بود.

بخوام بگم چیشده و چرا نمیشه چون واقعا غیر قابل وصف، خورد شدن شکستن تحقیر احساس پوچی اینا عجیبن و خیلی سخت.

من خیلی نسبت به چهار پنج سال پیش قوی تر شدم خیلی چیزا فهمیدم خیلی دردا حس کردم...

یک آن خوشحال شدم میدونید چرا؟ خداروشکر که دوستام با وجود اینکه ادرس این وبلاگ علنا پابلیک و همه جا هست نگاهش هم نمیکنن... خداروشکر که اصلا نمیدونن من اینجا چی مینویسم و چه حال بدی رو پشت سر گذاشتم.

وبلاگ شده ناله خونه ی زندگی من، جدیدا وقتی به بدترین حالت میرسم میام و این خیلی بده.

چیزایی که مینویسم رو اصلا دوست ندارم اصلا.

کاش تو پیاده‌ رو زندگی من یه ماشین خفن خوب پارک کنه تا رهگذرای عوضی دیگه نتونن پا توش بذارن و مجبور شن مسیرشون تغییر بدن.

۰ نظر ۱۰ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۰
tahi :D

:)))))))) خیلی زود میگذره خیلی خیلی 

هیچی ندارم بگم سالای پیش یادتون هست میومدم لیست کتابایی که توی اون سال خوندم مینوشتم؟؟؟ امسال نمیدونستم چی خوندم و چیکار کردم یعنی یه چیزایی حدس میزنم اما مطمئن نیستم، برای همین انجامش نمیدم.

ولی امسال بیشتر از هرسال دیگه ای شعر خوندم و کتاب شعر خریدم :)))) این قسمت از سالی که گذشت قشنگ بود.

دوستای بهتری پیدا کردم دوستایی که منو میفهمن و باهاشون حالم خیلی بهتره، دوستایی که حرفاشون اذیت کننده نیست و امیدوارم این دوستیها پایدارتر و عمیق تر از بقیه باشن.

امسال زیاد گریه کردم زیاد ناراحت بودم خیلی خیلی خیلی غصه خوردم سر خیلی چیزا اما الان دیگه گذشته فقط میخوام بگم امسال برای من سال سختی بود سال عجیبی بود سالی پر از استرس خشم غم و هزارتا مرض دیگه امیدوارم امیدوارم که سال پیش رو آدم‌وار تر باشه :))))

بهارتون قشنگ‌.

۱ نظر ۲۹ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۵۰
tahi :D

.

حواسش هست بهم، میبینم چطور همه چیزو میذاره کنارهم و میچینه برام انگاری داره بهم یاد میده زندگی اینه! میدونم میدونم که سخته و راه طولانی...

واشنا رو میگم، اگر فکر اون تو سرم نبود چطور میتونستم اصلا؟ نمیشد.

روزایی که حالم بده با خودم میگم چرا؟ چرا باید اینطور باشه خط زندگیم؟ اما میدونی، واشنا چیزایی رو بهم داد که قبلا ازش میخواستم و الان دارمشون و یادم رفته!

کم مینویسم اما چیزی عوض نشده زندگی توی دی بهمن جریان داشت، و در اسفند و فروردین جریان داره فقط مهم اینه که تو حالت چطوره؟

۰ نظر ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۰
tahi :D

.

خط اخر پست قبل.

۰ نظر ۰۸ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۵۹
tahi :D

سلام 

دی ماه عجیبی داشتم عجیب تر از هرچیزی که فکرش بکنید پر از اسباب کشی، خستگی، کار ، فقر، عصبانیت، سردرگمی و غم.

سردرگم، غمگین و ناراحت از اینکه نمیتونم خوب تصمیم بگیرم یا احساس میکنم که نمیتونم.

عصبانی و پر از خشم چون فکر میکنم کنترلی روی اوضاع ندارم.

فقر که توضیحی نداره.

کار کار کار کار کار چیزی که از وقتی فهمیدم پول چیه دارم انجامش میدم، بخاطر فعالیتهای کوچیک و بزرگم شرمنده نیستم من اگر الان نگرشم این شکلیه چه خوب چه بد بخاطر اشتیاق به مستقل شدن بوده و بس.

خستگی که ناشی از کار و بدبختیای همراهش هست.

اسباب کشی هم مشخصه.

زندگی همینه واقعا همینه، همین شکلیه یه ماه هر روز از خواب پا میشی با آلارم و میری سرکار توی راه آسمون آبی رو میبینی و یادت میره داری کجا میری و کی هستی.

وقتایی که صبح زود پا نمیشدم و برنامه ای برای روزم نداشتم یادم نمیاد!

از واشنا نه مرخصی میخوام نه گله دارم.

واشنا همین که بهم نگاه میکنی همین که میدونم پشتمی و حواست بهم هست برام کافیه  دوستت دارم مثل همیشه خودت درستش کن.

۲۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۱۹
tahi :D