Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

5_1

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۵ ب.ظ

تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش تَنِش

دیروز یه سردرد بد داشتم و این چند روز اینقد گریه کردم که متوجه شدم چه قدر گریه روی روح و روان تاثیر میذاره

مدتی بود که وقتی عکس یا چهره کسیُ میدیدم میرفتم تو بَحرِش(به معنای عمیق شدن ،فرو رفتن در فکر و مهبوت شدن)

یعنی اینقدر دقت میکردم به اعضای صورتش که حد نداشت بیشتر توجه ام روی هم جنس ها بود

در ادامه ی این حالتم از ظاهر خودم بس رنجور بودم،از جنس موهام و اعضای صورتم و خلاصه از جلوی آینه پرش میزدم که خودمو نبینم

امروز نشستم فکر کردم گفتم آخه فرزندم دخترم چه مرگته تو!

فهمیدم که یه حساسیتی پیدا کردم که فکر میکنم چهره بقیه خیلی جذاب و خوبه و باید مثل اونا بشم.[ساده مطرح میکند]

حالا که مشکلم حل شده یه چیزای خوبی نظرم رو جلب کرد

ادمای این دنیا یا حداقل ادمایی که من دیدم از نظر ظاهر چند تا دسته بیشتر نمیشن که نمیتونم تعداد دقیق این دسته ها رو بگم اما در کل اکثر شبیه همن

مثلا شکل چشما و شکل دهن و ابروها و چیزای دیگه که وارد جزییات نمیشم

اره دیگه من خیلی دقیق و باهوشم،دلتون هم واسم تنگ میشه چون دارم میرم مسافرت :|

و یه چیز دیگه هم میخواستم بگم که خیلی خانم"میم_"رو دوست دارم،آره با توام،با خودِ تو :))

[فِیس صورت به شکل چشم ها باز و اَبروها بالا ست و با لبخندی از سر خودخواهی پنل را میبندد]

۹۶/۰۵/۱۰
tahi :D