اخرای ساله و کلی کار ریخته سرم،دوشنبه با دوستام تا دیر وقت کنسرت بودیم حال روزم عوض شد بهتر شدم،خوب بودما بهتر شدم.
یکی از ارزوهای نصفه نیمه م رفتن به کنسرت پازل باند بود که خب رفتم D:
اونقده سرد بود که تا مغزاستخونم یخ کرد بود،اثرات سرما رو هم الان دارم حس میکنم گلو درد و سردرد و کوفتگی بدن.
"کیمیاگر" رو تا صفحه 205 خوندم و سخت علاقه مندم ادامه ش رو بخونم اما سردرد ولم نمیکنه،بهتر که بشم تمومش میکنم.
شاید باورش مشکل باشه اما هنوز کتابای مسابقه رو نخوندم![بد نیست بگم که هنوز به دستم نرسیدن].
نمیتونم بگم شوق و ذوقی برای تموم شدن سال ندارم،چون اگر شوقی نبود لباس و وسایل نو تهیه نمیکردم اما مثل قبل نیست.معنیش چیه نمیدونم هرچی که هست بد نیست.
به محض تموم شدن "کیمیاگر" راجبش مینویسم.
۹ نظر
۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۴۵