Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار» ثبت شده است

سلام 

دی ماه عجیبی داشتم عجیب تر از هرچیزی که فکرش بکنید پر از اسباب کشی، خستگی، کار ، فقر، عصبانیت، سردرگمی و غم.

سردرگم، غمگین و ناراحت از اینکه نمیتونم خوب تصمیم بگیرم یا احساس میکنم که نمیتونم.

عصبانی و پر از خشم چون فکر میکنم کنترلی روی اوضاع ندارم.

فقر که توضیحی نداره.

کار کار کار کار کار چیزی که از وقتی فهمیدم پول چیه دارم انجامش میدم، بخاطر فعالیتهای کوچیک و بزرگم شرمنده نیستم من اگر الان نگرشم این شکلیه چه خوب چه بد بخاطر اشتیاق به مستقل شدن بوده و بس.

خستگی که ناشی از کار و بدبختیای همراهش هست.

اسباب کشی هم مشخصه.

زندگی همینه واقعا همینه، همین شکلیه یه ماه هر روز از خواب پا میشی با آلارم و میری سرکار توی راه آسمون آبی رو میبینی و یادت میره داری کجا میری و کی هستی.

وقتایی که صبح زود پا نمیشدم و برنامه ای برای روزم نداشتم یادم نمیاد!

از واشنا نه مرخصی میخوام نه گله دارم.

واشنا همین که بهم نگاه میکنی همین که میدونم پشتمی و حواست بهم هست برام کافیه  دوستت دارم مثل همیشه خودت درستش کن.

۲۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۱۹
tahi :D

میتونم یکم گلایه کنم؟دانشگاه و کار عجیب روم فشار اوردن این وسط قفسه سینم درد میکنه و احساس میکنم هرشب داره دردش بیشتر میشه...

باید بشینم و منتظر بمونم واشنا این خستگیا رو از تنم ببره بیرون من کلی روز خوب طلب دارم :))))

۱ نظر ۲۸ تیر ۰۰ ، ۰۸:۴۴
tahi :D

اومدم بنویسم توی موقعیت عجیبی از زندگیم هستم یهو دیدم کِی تو موقعیت عجیب نبودم؟هیچ وقت.

خب معلومه زندگی یه فیلم سینمایی کوتاه نیست که تموم شه دوباره پلیش کنی و ببینی و همیشه ثابت باشه،زندگی یه سریال عجیب غریب که چه طولانی باشه چه کوتاه حسابی متعجبت میکنه...

نمیدونم،یه چیزایی اصلا برای گفتن نیست مثل ادمایی که میان و میرن اونا شبیه رهگذرا توی پیاده رو فیلم و سریالان ادمای بیخود و نامفید،ولی خب اگر نباشن همه چی غیر طبیعی میشه میدونین؟.

دیروز مرخصی گرفتم نیم ساعت،رفتم کتابفروشی چندتا کتاب پرسیدم و نداشتن مشغول دیدن کتابا بودم خانومه پرسید برای هدیه میخواین؟گفتم اره گفت چند سالشه؟ گفتم هدیه به خودم.چند ثانیه هنگ بود بعدش چشاش خندید :)))))

ما طبق معمول از واشنا طلب یاری و امید میکنیم و میریم.

۳ نظر ۰۴ تیر ۰۰ ، ۲۲:۱۰
tahi :D

علاقمند شدم به عنوان های این مدلی حقیقت الان که دارم تایپ میکنم چشمام بخاطر کم خوابی میسوزه و سرکار هستم،دیشب کلی کابوس دیدم و ارامش نداشتم و به سختی شبم صبح شد.

روزای بدی رو گذروندم و اذیت شدم...

از لحاظ جسمی و روحی ضعیفم و قرصامو قطع کردم.

دکتر بعد از کلی ازمایش لعنتی برام راکوتان نوشت امیدوارم کبدم نابود نشه.

خسته تر از اونیم که بخوام شمرده و تمیز تایپ کنم واشنا به تو امید دارم و دوستت دارم.

۵ نظر ۲۱ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۳۴
tahi :D