Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر چشمه» ثبت شده است

اولین کتابی که امسال خوندم یا بهتره بگم امسال تمومش کردم "کجا ممکن است پیدایش کنم"بود،عکس رو زمانی گرفتم که خیلی سردم بود ،شاید بعدا بیشتر راجبش حرف زدم اما الان نه.کتاب مجموعه داستان بود(پنج داستان)و من سه تا از داستان هارو پارسال خونده بود و دیروز هم یکی و امروز هم یکی دیگه،و کتاب همین حالا تموم شد.

قلم موراکامی برام آشنا و در عین حال ناشناخته و عجیب غریبه،همونطور که داری میخونی کلی به فکر فرو میری و عمیقا توی داستان غرق میشی و شاید خودت به یکی از شخصیت ها تبدیل میشی،پایان هیچ کدوم از داستان ها زیاد مشخص نبود و ابهام توشون موج میزد.
برای امسال برنامه ی خاصی ندارم جز اینکه از هنرستان خلاص شم،فکر میکنید امسال بتونید بیشتر از قبل کتاب بخونید؟من که فکر نمیکنم بتونم.
۰۷ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۱۵
tahi :D
اومدم پنل و یهو ترس برم داشت،میخواستم پست قبلی رو ادیت کنم،حواسم نبود که تایم انتشارش رو واسه ساعت صفر امروز گذاشته بودم،امروز به خیلی چیزا فکر کردم،به اینکه کاش پستهایی که مربوط به کتابها میشد با اتفاقای چرت و پرتی که واسم افتاده و نوشتم قاطی نمیشدن.اما بعد یادم اومد هدف من از نوشتن توی این صفحه معرفی کتاب نیست،من قادر نیستم به خوبی اینکارو انجام بدم.
این هفته برای ن.ف پارت های یه سریال مزخرف ترکی رو جمع میکردم و فکر کنم وقت فردا رو هم بگیره.
دیروز و امروز مقداری از کتاب"کجا ممکن است پیدایش کنم"رو خوندم‌.
یک قسمت دیروز و دو قسمت امروز،دو قسمت باقی مونده که فکر نمیکنم امسال بتونم تمومش کنم،خیلی دوستداشتم امسال تمومش میکردم.
احتمالا مسافرت مون با تاخیر درست حسابی ای رو به رو بشه،وقتی میری مسافرت خونه ی مردم یه روزی میاد که اونا میان مسافرت خونه ی تو‌.
من افتضاح تر از همیشه مینویسم و نگاه های مهربون شما قلبمو عمیقا مفرح میکنه،آرزوی من برای شما و خودم جهت شروع سال پیش رو اینه که فکرای بیخود نکنیم و فکرای بیخود نکنیم و فکرای بیخود نکنیم.
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۱۸
tahi :D
از آبان 96 هی این کتاب رو میگیرم به دست که بخونم و نمیشد.
تلاش دوم،تلاش اولم خیلی خنده داره!با توجه به اینکه "نامه به فرزندی که هرگز زاده نشد"زودتر از"از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم"تموم شد.
بعد از ویس گوش خراشم (تلاش سوم) موراکامی اینگار که بگه:برو بمیر یعنی با این صدات.
رفتم و مُردم و کتاب رو بستم تا اینکه دیروز بازم از صفحه های 30 و خورده ای به بعد استارت زدم!
دیروز به طرز دیوانه واری تا 100 خوندم و شاید 120 خاطرم نیست!
و صبحه نزدیک به ظهر تمومش کردم و چه قدر چسبید!
من خیلی خیلی نوشته های موراکامی رو دوست دارم و این اثر یکم زیادی خاص بود.
من از دو بدم نمیاد اما دوستش هم ندارم،وقتی میدوم قلبم خیلی خیلی خیلی تند میزنه حتی اگه مسافت کم باشه،احتمالا به خاطر ناشی بودن در این زمینه س.
وقتی از دویدن در مسابقات حرف میزد حس خیلی عجیب غریبی داشتم نه خوشم میومد نه بدم میومد.
من موراکامی رو دوست دارم و اهل نقدش نیستم و بیشتر دوست دارم از کتابی که خوندم لذت ببرم و به نقصهاش از دید سطحی خودم فکر نکنم.
کتابی که من تهیه کردم نشر چشمه بود،و راستش من اونقدر غفلت کردم که حتی موقع خرید فکر میکردم که نویسنده منظورش از عنوان عدد دو باشه!
حتی فکرش رو هم نمیکردم که منظورش دویدن باشه :|
و بعد از خرید توی ماشین به جلدش دقت کردم و یه تصویر مات تار از یه دونده دیدم و تمام ذهنیتم تباه شد.
و برش هایی که از نگاه من جذاب بود؛
««وقتی پای دیگران در میان باشد،آدم همیشه میتواند یک توضیح مجاب کننده ارائه دهد ولی او نمیتواند سر خودش کلاه بگذارد»»1
««دیگران هر چه میخواهند،بگویند.چه اهمیتی دارد»»2
««مهم ترین نکته ای که در مدرسه یاد میگیریم آن ست که مهم ترین نکته ها را در مدرسه نمیتوان یاد گرفت»»3
««در یخچال را باز میکنید و میکوشید با خوراکی های به جا مانده غذایی خوب_یا حتا میتوان گفت ماهرانه_درست کنید.جز یک سیب درختی،یک پیاز،قدری پنیر و چند تخم مرغ چیز دیگری در یخچال پیدا نمیکنید ولی شکایتی ندارید،با هرچه دارید کارتان را راه می اندازید.آدم که پا به سن میگذارد یاد میگیرد با داشته هایش حتا خوشحال هم باشد.یکی از معدود مزیت های پیری همین است.»»4
««یکی از امتیازات کسانی که در جوانی تن به مرگ نسپرده اند نعمت پیر شدن است.»»5
««ای خدایی که احتمالا در آسمان هستی،آیا تقاضایی گران است که با اشاره ای به من پاسخ دهی؟اندکی رحمت،آیا توقعی گران است؟»»6
1 ص 23
2 ص 36
3 ص 56
4 ص 92
5 ص 123
6 ص 147
۲۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۵
tahi :D