Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فلانی» ثبت شده است

بعد از مدت ها یاد کراش اسبقم افتادم،ناراحت کننده س این حال و احوالی که ماهی یکی دوبار بهم دست میده[من ماهی یکی دوبار یاد کراش سابقم نمیوفتم،بلکه ماهی یکی دوبار کلا حال بدی بهم دست میده و احساس ناامیدی پرم میکنه]واقعا ناراحت کننده س،نمیدونم چرا بعد از این همه سال زندگی این جنبه از خودم رو کامل نشناختم و مدیریت کردن این وضعیتم برام دشواره.

راستش من این ماه های گذشته کارای خیلی زیادی کردم که زیاد از انجامشون رضایت ندارم.

همین الان که این خط رو تایپ میکنم فردا شد!

ایمان اوردید به اون جملاتی که میگن فقط یکبار توی زندگیتون کلِ تون میذارید برای یکی؟.قابل لمس نیست؟بخاطر اینه که شما هنوز کسی که کل تون بذارید براش پیدا نکردید.

و حتی من،من هم کسی که کلم رو بذارم براش ندیدم.

امشب حدود ۴۵ صفحه از یه کتاب که خیلی وقته میخواستم بخونم،خوندم.

وقتی تموم یا حداقل نصفه بشه براتون ازش میگم.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۰
tahi :D

یادم نیست سال پیش این موقع رو!

دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...

معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.

شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیاز دارم و الان مثل یه بچه که از شیر گرفتنش و دیگه نباید سینه ی مادرش مک بزنه پریشونم و آشفته!حالا اگر صد نفر بیان بگن کوچولو این روند زندگی توعه این یه "باید"توی سرنوشت توعه،مگه بچه هه میفهمه؟نه باید بیان فلفلی چیزی بزنن به اون چیزی که میخواد تا یه زخمی بخوره و ازش متنفر شه.

شاید بعد از اینکه "باید"های زندگی منو گذاشتن سرجاش یادشون رفت به چیزایی که از دست دادم فلفل بزنن نمیدونم.

حدود شش روز دیگه تولد یکی از "باید نباشه های زندگیمه"و من خیلی دلم میخواست آرشیو عکسایی که ازش دارم براش زیپ کنم و بفرستم و یه تبریک هم بگم.

اما بعدا که فکر کردم دیدم حاجی کجای کاری طرف از روی حس ترحمی که داشته اومده یه پیامی داده یه تبریکی گفته که سوز ب دلت نیاد بیشتر از این چرا میخوای هم خودتو اذیت کنی هم باز ترحم بخری؟.

خلاصه که منصرف شدم و میدونم امکان نداره اینجا رو بخونه برای همین توی این پست نکبت با زشتی تمام و پوزش؛بهش تبریک میگم بزرگ شدنش رو =) 

کاش عاقل شم همین.

۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۰
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ آبان ۹۸ ، ۰۱:۲۰
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۰
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۰۱
tahi :D