Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علاقه» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ تیر ۰۱ ، ۰۰:۱۵
tahi :D

بعد از مدت ها یاد کراش اسبقم افتادم،ناراحت کننده س این حال و احوالی که ماهی یکی دوبار بهم دست میده[من ماهی یکی دوبار یاد کراش سابقم نمیوفتم،بلکه ماهی یکی دوبار کلا حال بدی بهم دست میده و احساس ناامیدی پرم میکنه]واقعا ناراحت کننده س،نمیدونم چرا بعد از این همه سال زندگی این جنبه از خودم رو کامل نشناختم و مدیریت کردن این وضعیتم برام دشواره.

راستش من این ماه های گذشته کارای خیلی زیادی کردم که زیاد از انجامشون رضایت ندارم.

همین الان که این خط رو تایپ میکنم فردا شد!

ایمان اوردید به اون جملاتی که میگن فقط یکبار توی زندگیتون کلِ تون میذارید برای یکی؟.قابل لمس نیست؟بخاطر اینه که شما هنوز کسی که کل تون بذارید براش پیدا نکردید.

و حتی من،من هم کسی که کلم رو بذارم براش ندیدم.

امشب حدود ۴۵ صفحه از یه کتاب که خیلی وقته میخواستم بخونم،خوندم.

وقتی تموم یا حداقل نصفه بشه براتون ازش میگم.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۰
tahi :D

یادم نیست سال پیش این موقع رو!

دلم برای یه چیزایی تنگ شده این حرفا از طرف من معمولیه نه؟فکر نمیکردم اینطوری بشه ولی باز کنار میام...

معلوم نیست با خودم چند چندم،من چی میخوام؟به محض اینکه بفهمم مطمئنا همه چی عوض میشه.سال پیش این موقع هنوز خیلی چیزا داشتم که الان ندارم.

شاید یکیتون بیاد و کامنتی بذاره با این مضمون:《جنبه ی مثبتش رو نگاه کن امسالم یه چیزایی داری که سال پیش نداشتی》اما این حرفا تکراریه!من چیزایی که سال قبل داشتم و الان ندارم رو نیاز دارم و الان مثل یه بچه که از شیر گرفتنش و دیگه نباید سینه ی مادرش مک بزنه پریشونم و آشفته!حالا اگر صد نفر بیان بگن کوچولو این روند زندگی توعه این یه "باید"توی سرنوشت توعه،مگه بچه هه میفهمه؟نه باید بیان فلفلی چیزی بزنن به اون چیزی که میخواد تا یه زخمی بخوره و ازش متنفر شه.

شاید بعد از اینکه "باید"های زندگی منو گذاشتن سرجاش یادشون رفت به چیزایی که از دست دادم فلفل بزنن نمیدونم.

حدود شش روز دیگه تولد یکی از "باید نباشه های زندگیمه"و من خیلی دلم میخواست آرشیو عکسایی که ازش دارم براش زیپ کنم و بفرستم و یه تبریک هم بگم.

اما بعدا که فکر کردم دیدم حاجی کجای کاری طرف از روی حس ترحمی که داشته اومده یه پیامی داده یه تبریکی گفته که سوز ب دلت نیاد بیشتر از این چرا میخوای هم خودتو اذیت کنی هم باز ترحم بخری؟.

خلاصه که منصرف شدم و میدونم امکان نداره اینجا رو بخونه برای همین توی این پست نکبت با زشتی تمام و پوزش؛بهش تبریک میگم بزرگ شدنش رو =) 

کاش عاقل شم همین.

۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۸:۵۰
tahi :D

گاهی اوقات خیلی ادم توداری میشم،خودمو نگه میدارم چه سخت میگذره اون تایم اخه میدونین من از اون ادمام که باید گریه کنم تا حالم خوب شه باید حرفامو بزنم تا راحت شم اون وقت اگر هیچی نگم و بق کنم یه گوشه بدترین تنبیهِ برام.

ادما از اینکه بشینن رو کاناپه شون و فیلم مورد علاقه شون ببینن بیشتر لذت میبرن تا اینکه بخوان روی یه مبل استخونی مجلسی خشک بشینن و خیره شن به رو میزی و پایه های میز ...

این خیلی واضحه.

یکم با خودتون مهربون باشید کسی به غیر خودتون نگران تون نیست کسی قد خودتون نمیتونه دوست تون داشته باشه کسی موندگار نیست.همه یه جایی میگن *و*ل*ش.

از اینکه بخوایم خودمونو بذاریم‌جای بقیه خوشمون نمیاد سختمونه به بقیه هم حق بدیم،از کنار این حرفا ساده رد میشیم اما راستش بهش میگن بی رحمی.

۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۰:۱۵
tahi :D

یه مدت پیش صفحه هاتف خوندم،یه چالش برگزار کرده بود فشار روم بود و نمیتونستم شرکت کنم اما امروز متوجه شدم که تایم شرکت در چالش تمدید شده.

راستش من اگر بخوام از اولش بگم که حدودا باید تا فردا صبح بشینم و تایپ کنم.

دلچسبیه آشنایی با وبلاگ اون جایی خودشو نشون داد که کسایی رو پیدا کردم که شاید مثل خودم فکر میکنن،وبلاگ به من قانون رابطه هارو یاد داد.

وبلاگ من رو با خیلیا اشنا کرد.اینجا بزرگ شدم و احساس میکنم اینجا دقیقا شبیه خونمه،خاطرات تلخ و شیرین وبلاگ هم اشک میاره هم لبخند.چهارسال خاطره!

چه کراش هایی که زده نشد،چه گریه ها که پای پنل نکردم،چه فحشایی که به خودم ندادم...

وبلاگ منو به خودم شناسوند،فهمیدم کیم،چی دوست دارم،یه ادمه کتاب نخون رو تبدیل کرد به یه ادمی که هرازگاهی کتاب میخونه و با شوق زیاد کتاب میخره.

تنها کسی که همیشه با من بود وبلاگ بود!

وقتایی که از خودم متنفر بودم و چشمم رو،رو به همه چیز بسته بودم.

اینجا همیشه به من یه فرصت داد و گذاشت که خودمو پیدا کنم.

من اینجا کسایی رو دارم که با عزیزانم در دنیای حقیقی برابری میکنن.

+اگر دوست داشتید شماهم بنویسید.

۱۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۲۲
tahi :D