Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زادروز ژینو» ثبت شده است

من میام هی براتون از خستگی و بدبختی میگم و شماها هی به روی خودتون نمیارین،یادتونه خیلی وقت پیشا میگفتم ژینو همش منو از غر زدن وا میداره و یه طورای take it easy زندگیمه؟یادم نیست بهتون گفتم که اون رابطه تباه شد یا نه.اما الان یاد اون روابط افتادم،هیچ وقت به صورت جدی به قطع رابطه م با ژینو فکر نکرده بودم،در حقیقت این قطع ارتباط با تحول های خیلی بزرگی همگام شد و میتونم بگم واقعا همه چیمو بهم ریخت،احساس حقارتی که پرم کرده بود و دردی که همراه این پوچی حس میکردم مثال زدنی نیست.
دوست ندارم چیزی رو بزرگنمایی کنم،اونقدر بی حس هستم که نرم نگاه کنم ببینم راجب کوفتی ترین تابستون دنیا براتون نوشتم یا نه،اصلا یادم نیست،شاید اومدم اینجا از جنبه های مثبتش نوشتم!کسی چمیدونه اون موقع مقصودم چی بوده؟.
حال بدیام و با بی توجه ای شروع شد و با چارتا حرف چرت و پرت و **شعر بقیه به اوجش رسید،من ادم گوشی ای هستم؟نمیدونم،برای شما چه اهمیتی داره؟مهم عذابیه که از چندین طرف به صورت همزمان میکشیدم ولی سرپا بودم و تنها کاری که انجام میدادم و باعث میشد ضعفم بروز داده بشه گریه بود،گریه توی خلوت و تنهایی خودم.
غروری نسبت به این قضیه ندارم همین که تونستم یه رابطه ی نزدیکِ شاید دوستداشتنی رو تموم کنم برام بسه،وقتی بهش فکر میکنم نه تنها غروری توی وجودم نمیبینم بلکه خیلی سریع بینیم میسوزه و بعد اشکا جمع میشن توی چشمام.
امروز تولد ژینو و من نه تنها تبریک لفظی نگفتم بلکه به اعضا و جوارح بچه های نداشتمم نگرفتم نمیدونم چه حسی رو از این بابت تجربه کرده یا اصلا تجربه کرده یا نه،اون که مثل من تنها نبود که بفهمه چه حسی داره از هفت هشت طرفش دوست و اشنا میباره،اگر تجربه کرده باشه و عصبی شده باشه و درد کشیده باشه ده برابر دردی که کشیده دردی بوده که من کشیدم.
شاید تقصیر ژینو نیست که من ادم احساسی بودم و اوضاع زندگیم بهم ریخته بود،شاید اون نباید با من هیچ طرح دوستی ای میریخت،نمیدونم هرچی که هست الان برام اهمیتی نداره ولی غمش از دلم پاک نشده و پاک نمیشه مثل خیلی از غمای دیگه...
الان اگر بگم تولدت مبارک،دلم رضا نیست!به واشنا قسم که دلم رضا نیست!فکر کن چقدر یه ادم میتونه اذیت شده باشه که نتونه یه جمله ساده واسه کسی که اصلا معلوم نیست این صفحه رو بخونه یا نخونه،بنویسه،اون پیام فقط به حرمت روزایی که حس میکردم بهترین همراه دنیا رو دارم فرستاده شد.
دردِ امروز و دیروزم این درد نبوده و نیست،درد من چیز دیگس کاش میشد زودتر اون درد رو تموم کرد.
این همه خط تایپ کردم که بگم گریه کردم و میکنم؟نه،تایپ کردم که بگم واشنا منو از منگنه بیرون بیار لطفا.
۱۳ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۰۱
tahi :D
بازم بعد یه مدت طولانی اومدم و میخوام که بنویسم،طبق معمول قراره کلی چیز از مدتی که گذشته بگم

سیزدهم تولد ژینو بود،بهش تبریک گفتم و چون تولد پارتنرش چند هفته بعد بود و نمیخواستن زیاد وقتشون به خاطر تولدها گرفته بشه میانگین تولد هردوتاشون رو جشن میگیرن
یعنی امروز 
چیزی واسه ژینو تهیه نکرده بودم چون با پارتنرش حرف زده بودم و گفته بودم بهش که ژینو گیتار رو خیلی دوست داره اگه بشه یه گیتار براش بخریم خیلی خوب میشه
و خب بعد از کلی اصرار من پسره تصمیم گرفت که بجای گردنبند واسه ژینو گیتار بخره و یه مقداری از هزینه ی تهیه گیتار رو من بدم و حل شه
و دیروز رفتیم و چند تا گیتار دیدیم و یه دونه قرمز مایل به جیگری خریدیم
ژینو کلی اصرار میکرد که منم واسه نونزدهم برم تولد و باهاشون باشم حتی پارتنرش هم اصرار کرد در صورتی که انتظار نداشتم اینقده اصرار کنن بهم
و من چون دوست نداشتم خلوت دوتایی شون به هم بخوره جوابشون رو نه دادم
ژینو واسه پارتنرش یه پیرهن سفید و یه کمربند و یه کیف پولی و جاسوییچی چرم تهیه کرد که البته کیف و جاسوییچیش رو من تهیه کردم :| یعنی من درستشون کردم.
دیروز از دولتی سر ژینو تونستم یه سر به کتابفروشی بزنم و یکی دیگه از کتابای پائولو کوئلیو رو بخرم "کنار رود پیدرا نشستم و گریستم"و همون دیشب تا صفحه ی 88 ش رو خوندم و حس میکنم به همین زودی خیلی از کتابش خوشم اومده.
اره خودشه D:
تولدت عقب عقب مبارک.

۷ نظر ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۰
tahi :D