Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اِراده» ثبت شده است

دیر به دیر که مینویسم اینگاری غریبه میشم با اینجا،یه اتفاقایی داره میوفته که خودمم نمیدونم مدیریتش دست کیه!و خب مثل همیشه قلبم اون استرس همیشگی رو داره ترسی که از عقلم سرچشمه میگیره.
کتاب "کنار رود پیدرا نشستم و گریستم"رو همون 20 م ماه تمومش کردم و خیلی خوب بود و روم کلی اثر گذاشت.
مفتونش شدم.
احتمالا دوشنبه اقدام کنم برای خریدن چند تا جلد دیگه از پائولو.
به تازگی با کسی اشنا شدم که راجبش حس گنگی دارم،اینبار نمیخوام بازم محدود کنم خودم رو و بگذارم همه چی مثل اب رودخونه ردشه و بره و تنها بمونم،از کتاب یادگرفتم که باید ریسک پذیرتر باشم،چیزی مهم تر و ارزشمندتر از جون مون نداریم نهایتا برای بزرگترین اشتباه ها هم همون رو از دست میدیم.
باید دید چی پیش میاد.
۸ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۴۷
tahi :D

مهربون بود،گفت از بیست سالگی عاشق این بودم که توی یه منطقه ی محروم کارخونه بسازم و کار افرین بشم؛

هربار که رفتم سمتش نشد،هنوز که هنوزه امیدم رو از دست ندادم و دوست دارم این اتفاق بیوفته و واسش تلاش میکنم

از حرف زدنش خیلی گذشته بود حدود پنج شیش ساعت،وقتی داشتم یه پاراگرف بی ربط میخوندم توی ذهنم یه جرقه خورد!

من چه هدفی دارم؟!از زندگیم چی میخوام؟!

"آرامش،یه همراه"

باید یکم خودمو جم و جور کنم ولی خیلی سخته :|

تعداد کارای مفیدی که انجام میدم خیلی خیلی خیلی کم شده

پروردگارا اِراده عنایت کن اِراده

۶ نظر ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۶:۳۵
tahi :D

خب اول مراجعه کنید به خط اول پست "2_3"

خوندیدش؟!

خب؟واقعا الان چی بگم موقع شروع؟!

بلاخره کمر همت بستم و امروز رفتم و فتوشاپ ثبت نام کردم،فعلا واسه روزای یکشنبه و سه شنبه طرفای عصر

به احتمال زیاد ساعتش رو عوض کنم چون صبح های چهارشنبه کلاس دارم نمیتونم رسیدگی کنم به همه شون

واسه یه مرور کردن فکر میکنم کافی باشه

اونقدررر راه رفتم و دویدم که به بدترین شکل ممکن خسته ام

توی راه که میومدم سمت خونه داشتم به این فکر میکردم که چه قدر بده کسی تو خونه منتظرت نباشه؛قبلا که این دیالوگ رو میشنیدم به گوینده فحش میدادم میگفتم "بیشعور کمبود محبت داره ..."امروز دیگه خوب درکش کردم.

کتابام مونده و با تموم کردن"شیطان و دوشیزه پریم"اینگار با کتابام یه وداع تلخ کردم و رفتم به دور دست ها؛

تنها چیزی که در حال حاضر نیاز دارم اِراده س اِراده

"نامه به کودکی که هرگز زاده نشد"هی توی قفسه ام داد میزنه و میگه "تو خیلی تنبلی احمق!قرار بود من رو توی مرداد ماه تموم کنی!خیلی مادر ف**** بمیر عوضی دروغین!" اره من خیلی خستم و خول شدم و دقیقا زمانی که داشتم از شدت ضعف و سستی روی کاناپه پخش میشدم جلوی خودم رو گرفتم و خواستم فقط به خودم ثابت کنم مَنم که دستور میدم و این همه تایپ کردم و پست دادم!

آره شب بخیر آره از همین الان شب بخیر


۱۴ نظر ۱۹ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۱
tahi :D

زنی ثروت مند میشود و به شهرش بر میگردد و تنها انگیزه اش،تحقیر و نابودیه مردی ست که در جوانی،زن را از خود رانده بود.

تنها انگیزه ی زندگی اش،ازدواجش،و موفقیت مالی اش،میل او به انتقام از نخستین عشقش بود.

+و چه قدر هدف داشتن مهمه چه قـــــــدر!

#کتابخوری

#پائولو_کوئلیو

۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۶
tahi :D