Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آنا گاوالدا» ثبت شده است

مدت ها پیش فکر میکردم هر چهار دندان آسیای سومم در اومدن،اما چند روزی هست که به خاطر درد لثه متوجه شدم فک پایین سمت چپ یه دندون عقل در حال در اومدن.

دردش درد عجیبیه قلقلک همراه با دردی شبیه به درد دندانی که پوسیدگیش داره به عصب میرسه.

لپم درد میکنه هم وقتی حرف میزنم درد رو یادم میره هم وقتی حرف میزنم دردم میگیره خیلی مزخرف تر از چیزی که باید باشه.

صحبتم راجب دندان تموم میکنم.

پروژه ها و این ترم تموم شد اما خستگی دانشجوهای دانشکده ما به این زودی تموم نمیشه.

روز گذشته عصر با رعایت پروتکل های بهداشتی از خونه خارج شدم،یه سر به محل کار قبلیم زدم و افسوس گذشته رو خوردم،مد نظرم بود که کتاب جدید بخرم و برای همین پیاده اینکارو کردم.

"ما در برابر شما" از "فردریک بکمن"،دوست داشتم کتابای دیگه ای بگیرم و حتی اصلا تا به اون روز اسم این کتاب رو نشنیده بودم اما خب خیلی غیر منتظره این اتفاق افتاد،خریدمش و الان مال منه.

گاهی اوقات عمیقا به این فکر میکنم که ایا واقعا من و ع.ح هیچ درکی از احساس هم داریم؟بعید میدونم...

دیشب خواب تعجب آوری دیدم کراش اسبقم بهم پیام میداد و این خیلی خواب خنده دار و گریه داریه مغز لعنتیم اونقدررر خوب صحنه رو ساخته بود که تنها قسمت تشخیص خواب از بیداری،غیر ممکن بودن موضوع خواب بود =)

راستش بعد از بیدار شدنم اول به خواب و بعد به درد لثه م فکر کردم.

روزها به این فکر میکنم که اینستاگرامم رو عمومی کنم و بعد ترس از خراب شدن این حریم سالم جلوی کارم رو میگیره.

چند دقیقه ای گیج بودم تا یادم اومد:

امروز "کاش کسی جایی منتظرم باشد" تموم کردم،دوستش داشتم واقعا دوستش داشتم.

12 داستان کوتاه جذاب نمیدونم چرا با وجود غم درون داستان ها اشکی از چشم من جاری نشد.

به خاطر اوردم که یک جورایی این کتاب رو هانا بهم معرفی کرد،بعد از منتشر شدن پست ازش تشکر میکنم.

دیشب مادر یکی از دوست های مجازیم از دنیا رفت،نوشته ش راجب مادرش منو به گریه انداخت

کاش وقتی ادما میمردن اینقدر یادشون تیز و بُرنده نبود و دلمونو زخمی نمیکرد...

ارزو میکنم همه مون حالمون خوب شه،همین.

۲ نظر ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۳
tahi :D
فکر کنین خیلی اتفاقی بدون قصد قبلی کتاب بخرین،"کاش کسی جایی منتظرم باشد"رفته بودم ملاقات مادر بزرگم که از نمایشگاه کتاب بیمارستان خریدم.
"جنس ضعیف"به نیت هدیه دادن به ف.ح گرفتم که خب فکر کنم دیگه قرار نیست هدیه ش کنم.
"خودت را به فنا نده"خیلی اتفاقی بابا خواست از دیجی کالا تلفنش رو بخره و من یهویی توی لیست کتابا دیدمش و اضافه کردمش به سبد خرید.
حس خوبی دارم،این کتابا رو توی بازه زمانی مختلف خریدم و امروز حوصلم گذاشت و اومدم و نوشتم.
دوست دارم اکتیو تر باشم تلاشم رو میکنم،باید یه برنامه بریزم و مشخص کنم که کی میتونم کتاب خوندن استارت بزنم.
دیشب تولد ع.پ بهش تبریک گفتم :) چه زود بزرگ شدیما.
تابستون نزدیکه چه برنامه ای براش دارید؟بیاید باهم حرف بزنیم.
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۵
tahi :D

کاراموزی تموم شد و "گریز دلپذیر"هم همینطور؛

یه کتاب کم حجم و بامزه،میتونم بگم تقریبا تا الان هرکتابی که خوندم اونقدراهم بد نبوده که از افتضاح بودنش حرف بزنم.

یه کتاب معمولی و ساده و از اون کتابا که اگر دست من باشن خیلی سریع تموم میشن،برداشت خاصی نمیشد ازش کرد اما بازم جذاب بود.

《...بدانیم نباید با آدم های کله پوک بحث کنیم،این که بگذاریم نفله شوند،بالاخره که نفله خواهند شد،وقتی ما در سینما هستیم،در تنهایی میمیرند‌.》

در کنار"آیین دوستیابی"باید یه کتاب جدید دیگه رو مطالعه کنم.

به زودی دوباره مینویسم.

۲۷ تیر ۹۷ ، ۱۶:۳۰
tahi :D

کاراموزی در حالِ تموم شدنه و کلاس انگلیسیم خوب پیش میره و تقریبا میتونم بگم دلپذیره،کتاب های آموزشی(انگلیسی) که عمه در اختیارم گذاشته خیلی سرذوقم اورده،دلم تاب نیاورد و نتونستم به "آیین دوستیابی" کارنگی اکتفا کنم،کارنگی معتقده که کتابش رو نباید سریع و سطحی خوند و باید عمیقا بهش فکر کرد و البته عمل کرد!

و مسلما عمل کردن به کتاب و فرو رفتن در اعماق اون زمان زیادی میبره و طبق محاسبات من،حدودا چند هفته به تنهایی درگیر یه کتاب کم قطر اما پر محتوا میشم و حس بیهودگی من رو پر میکنه(باتوجه به شناختی که از خودم دارم).

به خاطر همین مسئله و به همین بهانه در کنارِ خوندن کتابِ کارنگی،"گریز دلپذیر" از 《آنا گاوالدا》 رو شروع کردم و صفحه ی ۲۶ م،حس میکنم ترجمه ش خیلی داغونه غلط های زیادی داره.

به وقتِ تموم کردنش راجبش مینویسم.

۲۶ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۹
tahi :D

و من فردی که از اکنونِ خود در رنج ست،اینکه اکنونمون تباهِ آینده مون بشه،میصرفه؟

باید خودم به حرفام عمل کنم.

امروز عصر توی بنای قدیمی کاروانسرای شاه عباسی یه جمع پیر اما جوون دیدم!پیر از دیدِ سن و سال،جوون از دیدِ دل!

محفل شاهنامه خوانی داشتن.

"گریز دلپذیر"از «آنا گاوالدا» و "پیرمرد و دریا"از «ارنست همینگوی» رو تهیه کردم،دوتا کتاب کم قطر نیازه خب D:

۲۴ تیر ۹۷ ، ۲۳:۵۹
tahi :D