نمیدونم چی بگم چقدر هورمون ها ادم رو اذیت میکنن، بلاخره باید تقصیر یه نفر بندازیم این حال عجیب غریب منو!
خیلی سریع غمگین و بی حوصله میشم، و گاهی اصلا اختیار گریم رو ندارم!
گریه خیلی چیز دست و پا گیریه،یه کاری میکنه ضعیف تر از هر زمان دیگه ای به نظر بیای انگار گاردت رو نسبت به کل دنیا برداشتی و اشکات هی دونه دونه ثابت میکنن که تو هیچی نیستی.
گاهی اوقات گریه نجاتمون میده، بغضی که نشسته بود تو گلو تا خفه مون کنه رو میشوره و میبره.
اره، زندگی این شکلیه، یه شب ترس از دست دادن عزیزانت رو داری و الکی و بیهوده گریه میکنی، چون مطمئنی یه روز همه شون رو از دست میدی و اونروز بلاخره میاد، و یه شب دیگه از دست همون ادما گریه میکنی چون غمگین و عصبیت کردن!
خنده داره.
۳ نظر
۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۳۹