Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۲۵۷ مطلب با موضوع «توییت ~/» ثبت شده است

با مامان زیاد سره دانشگاه حرف میزنیم رابطه م با مامان روز به روز داره بهتر میشه نمیدونم چه اتفاقی داره میوفته!تا قبل از بهبود روابطمون پیش خودم میگفتم اگر چندین سال هم نبینمشون اصلا اهمیتی نداره اما این روزا دارم میفهمم که چقدر ته دلم خانوادم دوست دارم،شاید بد موقعی داره خوب میشه.باید بنویسم که یادم بمونه شرایط دقیقا چطوری بود!از طرفی دانشگاهِ همینجا و خب درکنار خانواده بودن و راحتی برای رفت و امد!از طرف دیگه کسایی که دوست ندارم مثل این روزای هنرستان هر روز ببینمشون!و از همه مهم تر نبودِ یه موسسه درست حسابی برای یادگیری و گرفتن مدرکای سیسکو،هاتف میگه نباید فرارکنی و خودتو محدود کنی اما این یکی اسمش فرار نیست!چاره ی تمام مشکلاتم صبوریه همین!همین الان دارم میرم خرید این همه سرعت عمل از کجا میاد =)

۰۸ آذر ۹۷ ، ۰۷:۱۷
tahi :D

اوضاع؟نابسامان.حال و احوال؟در پویش امید.دمای دست و پا؟سرد همراه با لرزش.دایره ی دغدغه ی فکریم کوچولوتر شد واشنا به م.ش کمک کنه که باعثش شد،اصرارهای اون باعث شد انجامش بدم و راضیم،یکم دلم شکست فقط یکم چون قبلنا خیلی بدترشم دیده بود و خب این خودش یه پوئن مثبته.من امیدوارم و این امید مثل همیشه منو زنده نگه میداره امید به آینده.

۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۴۸
tahi :D
مشغولم به قانع کردن خودم،که لطفا غمبرک نزن که لطفا بازم تحمل کن تو ضعیف نیستی یکم فقط یکم حالت خوب نیست بیاه و سعی کن همونی شی که میخوای حالا این وسط اگه یکمم ناآروم و خسته بودی طوری نیست حق داری،من بازم دست و پا میزنم ببینم چی میشه.
تاحالا واسه هیچکی اینقده دلتنگ نشده بودم.
۰۲ آذر ۹۷ ، ۱۲:۵۸
tahi :D
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ آبان ۹۷ ، ۱۶:۰۰
tahi :D
به بدترین شکل ممکن خسته شدیم!دیروز با ف.ح همزمان رسیدیم دور میدون سرِ قرارمون یکم منتظر شدیم م.ش هم اومد راه افتادیم به طرف مقصدی که دقیق نمیدونستیم کجاس!اولین بارمون نبود که خربازی در میاوردیم اما این دفعه خیلی فرق داشت 12397 تا قدم :| 
نمیدونم از کجا تو مغزمون ثبت شده بود که نمایشگاه خیابون مدرس 46،درصورتی که تو این شهر اصلا مدرس تا 22 بیشتر نیست.
از میدونِ قرارمون تا اونجایی که پیاده رفتیم از سرما لرزیدم|ف.ح به زور سوییشرتم در آورد گفت روی مانتو جلوباز هیچکی سوییشرت نمیپوشه|اخه من اصلا برام مهم نیس فقط پوشیده بودم که سردم نشه[همیشه از نظر استایل داغون بودم].
تا میدون ولیعصر رفتیم!!!اصلا تاحالا گذرم به اونجا نخورده بود!
اوضاع وقتی بدتر و بدتر شد که عابر ها لحظه به لحظه کم میشدن و فقط ما سه تا مونده بودیم،نمیدونم چرا اون موقع از GPS استفاده نکردم،ف.ح هر پسر ریش مشکی رو میدید میگفت چقدر شبیه بابِ و من مدام فحشش میدادم.
دیگه هیچ عابری نبود و خیابون داشت شبیه کمربندی میشد،یه هاپو از کنارمون رد شد،از کنار میدون ولیعصر تا وقتی آژانس گرفتیم و فهمیدیم اصلا مدرس 46 وجود نداره تا وقتی تاکسی مارو دم در نمایشگاه پیاده کرد فیلم گرفتم.
میدونین نمایشگاه کجا بود؟کنار میدون قرارِ مون همونجایی که قرار گذاشته بودیم هم رو ببینیم یعنی نقطه ی شروع.
۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۰:۵۰
tahi :D