Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

۸۶ مطلب با موضوع «اینجوی تودی._.» ثبت شده است

دیشب ساعتای دو بود که خوابیدم،طول روز خیلی حال بدی داشتم پروژه وب رو نسبتا کامل کردم و تحویل دادم پروژه پایگاه داده م مونده و حتی نمیتونم یکی از فاز هاشو انجام بدم.احتمالا این درس رو پاس نشم.

دیروز همینطور که تایپ میکردم و سایت زشت چرتم رو طراحی میکردم مچ های دستم درد میکرد و کمر و گردنم،شبیه یه جونور بی ریخت کتک خورده بودم.

نزدیکای عصر پروژه م تموم شد و ارسالش کردم برای استاد.

با اون حال افتضاحم دوست داشتم برم بیرون و حتی لباس هم پوشیدم اما نرفتم،نه برای اینکه حالم بد بود،به خاطر اینکه هیچکسی اون بیرون منتظرم نبود.

از اینکه تنها برم بیرون چه با هدف چه بی هدف متنفرم.اونقدر احساس تنهایی و افسردگی احاطه م میکنه که امکان داره وقتی توی ایستگاه اتوبوس یا تاکسی نشستم یا دارم راه میرم اشکم بیاد پایین و گریه ی ریزی بکنم.

داشتم میگفتم خیلی حال نکبتی داشتم،نزدیکای شب حالم بدتر شد و به سختی میتونستم راه برم،اولین باری بود که اینقد احساس سستی و ضعیف بودن میکردم.

از هرجا که شده بود یه قرص پیدا کردم و خوردم،اخرای شب خوابیدم فکر کنم ساعتای شش صبح بود که از درد چشمام باز شد قلبم اونقدر درد میکرد که نمیتونستم به پهلو بچرخم یا درست نفس بکشم،احساس میکردم اگر تکون بخورم یه چیزی توی قلبم کنده میشه.اولین باری نیست که این مدلی میشم اما این دفعه قشنگ دردش یادمه.احوال خوبی ندارم اگر ادم عاقلی این روزا منو ببینه حتما بهم میگه که شبیه مرده ها شدم.

نمیدونم چرا این چیزا رو نوشتم اخرین باری که اینقدر دقیق روزم رو توی وبلاگ شرح دادم فراموش کردم.

کتابی که گفتم دارم میخونم هفتاد درصدش تموم شده،اما هنوز دلم نمیخواد بگم اسمش چیه.

برای خوب کردن حال ادما کاری میکنید؟بهم بگید.

۳ نظر ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۴
tahi :D

بعد از مدت ها یاد کراش اسبقم افتادم،ناراحت کننده س این حال و احوالی که ماهی یکی دوبار بهم دست میده[من ماهی یکی دوبار یاد کراش سابقم نمیوفتم،بلکه ماهی یکی دوبار کلا حال بدی بهم دست میده و احساس ناامیدی پرم میکنه]واقعا ناراحت کننده س،نمیدونم چرا بعد از این همه سال زندگی این جنبه از خودم رو کامل نشناختم و مدیریت کردن این وضعیتم برام دشواره.

راستش من این ماه های گذشته کارای خیلی زیادی کردم که زیاد از انجامشون رضایت ندارم.

همین الان که این خط رو تایپ میکنم فردا شد!

ایمان اوردید به اون جملاتی که میگن فقط یکبار توی زندگیتون کلِ تون میذارید برای یکی؟.قابل لمس نیست؟بخاطر اینه که شما هنوز کسی که کل تون بذارید براش پیدا نکردید.

و حتی من،من هم کسی که کلم رو بذارم براش ندیدم.

امشب حدود ۴۵ صفحه از یه کتاب که خیلی وقته میخواستم بخونم،خوندم.

وقتی تموم یا حداقل نصفه بشه براتون ازش میگم.

۰۶ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۰
tahi :D

یه نگاهی به سالهای قبل این موقع بندازید.

96

97

98

احساساتم توی سه سال گذشته شبیه هم نبود؟نمیدونم اما هرسال این موقع حال عجیبی دارم.

فردا یک سال دیگه به عدد سنم اضافه میشه.

هم قد سیم هنزفریمم اما تو کله م کلی فکر و آرزو.

کاش بیادموندنی و قشنگ بشه باقی امسال.همین.

۹ نظر ۰۱ تیر ۹۹ ، ۰۰:۰۰
tahi :D

گاهی کد میزنم اونقدر که چشمام خشک میشه و میسوزه،یه روزایی هم هست که اصلا سمتش نمیرم.

یکی پاشو گذاشته روی گاز و سرعت گذر عمرمون شده قد وقتایی که کبریت یه مقدار از گوگردش میشکنه چند ثانیه میسوزه و خاموش میشه.

دمدمی مزاج ترین شکل ممکنم.

تابستون برای من قشنگیش به اینه که تایمم خالی باشه و خودم به دلخواه پرش کنم نه این مدل بلایی که میخوان سرتابستون امسالم بیارن.

۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۰
tahi :D

خواستم آرشیو رو تمیز کنم،اولین پست رو دیدم و باز فهمیدم وبلاگ تنها جاییه که حالمو خوب میکنه.

نداشتن کسی که توی حال بدتون بهش پناه بیارید سخته نه؟یهو چشم باز میکنی میبینی نزدیک ترین ادما بهت شدن دورترینا اونقده دور شدن که دستت که هیچ پیامتم بهشون نمیرسه.تو به اندازه پوست سیبِ سبزی که اول صبح بعد از بیدارشدن از خواب با بی حوصلگی از یخچال برمیدارن و گاز میزنن هم توی زندگیشون دخیل نیستی.

ولی اشکت نریزه خودتو پیدا کن میون این همه غم،خودتو بکش بیرون تویی که میتونی خودتو نجات بدی فقط تو.

۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۹
tahi :D