Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

در کنارِ خودم هستم

Orbit

نویسنده واقف نیست چیزی را بنویسد که،شما از آن سر در بیاورید!
از دید یک مهندس،از دید یک آشپز،از دید یک هنرمند،همان تنهایی هست که بود.

بایگانی

نه میتونم بگم خیلی مفیدم این روزا،نه میتونم بگم مفید نیستم این روزا!

یه چیزی بینش.

درس نمیخونم فقط تمرین حل میکنم و پروژه هارو تکمیل میکنم،شاید با خودتون بگید چطوری؟خب همینطور که هنرستان و کنکور تموم شد.

یادتونه میگفتم خودمو شناختم؟لامذهب مگه یه ادم چندتا بُعد داره.

اصلا این روزا نوشتنم نمیاد،نه دلم میخواد با ادما حرف بزنم نه حتی حوصله ی بیرون رفتن دارم،عجیبه.

چند روز پیش،اگر بخوام دقیق بگم ششم سپتامبر(یکشنبه 16 آذر)حافظه ssd که از دیجی کالا سفارش داده بودم رسید و با پدرم لپ تاپ باز کردیم و ...

تجربه ی خوبی بود،کتاب شعرم که همراهش بود :))

میشینم و گاهی شعر میخونم،کتاب شعر"گریه های امپراتور"از فاضل نظری رو دوست دارم.

بده که ادم سر چیزایی که دوست داره یاد کسی بیوفته که دوست نداره،اصلا قشنگ نیست،مثل یه سری خیابونا و جاده ها مثل یه سری شاعرا و یه سری موزیکا،میدونین مزخرفه خیلی هم مزخرفه.

حرفی ندارم و این خیلی بده.

۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۰:۱۰
tahi :D

واقعا فکر نمیکردم یه روز به مرحله ای برسم که ندونم چی بنویسم و نتونم.

یعنی همین الانشم دارم مینویسم اما مرتبط با چی؟مرتبط با نتونستن،نتونستن چیه؟یه وقتایی یه چیزایی رو میخوایم ولی شاید دنیا یا ادماش یا چیزایی که من نمیشناسم شون اونو برای ما نمیخوان،مزخرفه ولی واقعا اینطوریه.

خب من با این نتونستنه کنار اومدم شاید کار خوبی نباشه ولی خب دیگه انجامش دادم.

الان که شروع به نوشتن کردن میتونم تا هزاران پاراگراف ادامه ش بدم اما دیگه نمیخوام.

میفهمید چی میگم یا فقط قسمت چرت بودن حرفم رو مد نظر دارید؟یه چیزی رو میخوای برای الانت،و اگر برای الانت نداشتیش،بعدا که به دست اومد شاید به اندازه الانت نخوایش.ناراحت کننده؟نه بحث بحث زمان.

آره اینطوریه که حواستون به زمان باشه.

۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۹:۴۰
tahi :D

حالم بهتر از سری قبله و خوشحالم که از اون اوضاع بد گذشتم.

و حتی جای شادی و شکر داره که این قدر سریع مودم عوض میشه،حالا هرچند خیلی هم سریع نبود ولی خب مهم اینه که الان عوض شده.

اساتید دانشکده من دارن از این دوران زیبا نهایت استفاده میبرن،نه نه دقیقا این مدلیه که طرف ترم های گذشته نمیتونست باقی جزوه و کتابش درس بده و حالا با خودش میگه دمم گرم این ترم جزوه کمم میاد 8)))

خلاصه که نیومدم غر بزنم دارم فکرای قشنگی رو عملی میکنم از جمله اینکه شاید واقعا دیگه وقتش باشه اندروید رو به صورت حرفه ای یاد بگیرم.

بلاخره با ماوس سیمی زشتم که شبیه سوسکه خداحافظی کنم[واقعا دوسش دارم :)] و دیگه کیبوردی که با بابا تعمیر کردیمو بذارم سرجهازی خودم از بس مرغوب و خوبه و یه کیبورد مناسب بگیرم که موقع تایپ مردم فکر نکنن دارم با چرخ تحریر تایپ میکنم.

نمیدونم چرا اینارو مینویسم!اما حسی که بهم منتقل میکنه خوبه و این برام ارزشمنده.

جامو برای کارایی که با لپ تاپ انجام میدادم عوض کردم،یه جای سرد و تقریبا آروم،حداقلش اینه سعی میکنم دوسش داشته باشم.

همین،اوضاع خوبه و کمتر ناراحتم و این ناراحتی رو با امید و تلاشم کمتر و کمتر و کمتر میکنم.

 

 

۰۵ آبان ۹۹ ، ۱۸:۵۰
tahi :D

میدونم از زندگی چی میخوام اما راجب رابطه هیچی نمیدونم،کاملا سردرگم و گیج.

با خودتون میگید چرا؟اگر کسی دلش خواست گوش شنوای یک دیگر باشیم به تلگرامم پیام بده.

@bbbommm

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۳
tahi :D

در حال حاضر دارم فرایند استثنایی پشت سر میذارم.

هیچ زمانی این نحو موقعیتی نداشتم،شاید هم داشتم مثلا وقتی بچه بودم به هر صورت میتونم بگم این حالت نداشتم چون چیز زیادی در اینباره از کودکیم یادم نیست،وقتی یادت نیست یعنی نداشتی،میدونین که چی میگم.

من این روزا انتظار هیچ ادمی رو نمیکشم،منتظر کسی نیستم راستش به هیچکس شب بخیر نمیگم و حتی صبح بخیر و حتی من میرم فلان کارا انجام بدم و میام.جالب نیست؟ستودنی نیست؟با خودتون میگید یعنی چی؟پارتنرت؟دوستات؟منظورت دقیقا کیه؟منظورم همه ست.

البته اگر امروز صبح که بیدار شدم و با صدای خیلی خوابالو به پدرم گفتم سلام و اون بهم صبح بخیر گفت رو فاکتور بگیرم.

هرچند من منظورم از اون حرفا pm دادنه.

شاید دارم برمیگردم به روزایی که کسی رو زیاد نمیشناختم هرچی که هست بیشتر ساعات روزم رو پر میکنم و وقتی عصر میشه ساعتای 5-6 دلتنگ میشم،چون اکثر روزای تابستون سال پیش این ساعت خونه نبودم.

نمیدونم پاییز و زمستون رو چطوری بگذرونم وقتی اولین تجربه خونه نشینیمه،نه قراره برم هنرستان نه دانشکده.

"ما در برابر شما"چیزیه که این روزا دست گرفتم و میخونم،دوستداشتنیه وقتی تموم شه مثل همیشه براتون راجبش مینوسم.

دارم درس میخونم و این به عجیب تر و خاص شدن مدل این روزام اضافه میکنه.

تمیز تر از قبل شدم میزم کاملا تمیزه و حتی کمد لباسام.

شدم از اون ادمایی که کنار سیستم شون خودکار و کاغذ دارن،هیچ وقت اینطوری نبودم.

فقط کسی این مدل منو درک میکنه که مدلای قبلی منو یادش باشه.

۷ نظر ۲۷ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۴۵
tahi :D